برادرم ۳۲ سالشه خداروشکر برای ازدواج شرایط بدی نداره
ما یکی از آشنایان رو بهش معرفی کردیم و قرار شد مدتی با هم صحبت کنن بعد اگر همو پسندیدن بریم خواستگاری
اما دختره از روز اول کلا دلش با برادرم نبود و مدام بهانه های بیخود میگرفت و سر مسائل پیش پا افتاده یهو یه ماه غیبش میزد ...
رفتار مناسبی با برادرم نداشت و همش بهش میگفت کار رسمی نداری نمیتونی ضامن بشی
میگفت باید بخاطر من ۴ سال صبر کنی تا دانشگاه م تموم بشه ....
و به ما جواب قطعی نمیدادند نه میگفتن اره نه میگفتن نه که ما از بلاتکلیفی در بیاییم
و یک سال برادر منو دنبال خودش کشو ند آخرم گفت مطمعن نیستم
الان برادرم نمیخاد دیگه ایشون و کلا میگه دلمو شکسته
و ما کس دیگه ای رو برای خواستگاری معرفی کردیم اما اون دختر خانم الان برگشته و میگه بیا ازدواج کنیم ولی داداش من دیگه جلو نمیره و میگه خودشو از چشمم انداخته
ایشون چند جا گفته که فلانی اومده خواستاریم وسطای ول کرده رفته ...
خیلی ناراحت این موضوع ام ولی ما یک سال صبر کردیم