از معجزاتشون بخوام بگم برادر خودم دوسالگی تشنج کرد و دچار عفونت مغزی شد.از اون موقع دچار معلولیت ذهنی و مشکلات رفتاری شد.
اون موقع ک ما برای اولین بار رفتیم سال ۹۴ بود؛ مادرم خیلی شدید بی تابی و گریه میکرد یادمه همون شب اول داداشمو تو بغل گرفت رفت کنار قبر اصلی آقا ک تو زیر زمین حرمشون بود..میگفت ی عطر و بوی خاص با ی خنکی دلنشینی در هم ادغام شده بود..میگفت نصف شب شده بود همه رفته بودن و جز من و داداشت و ی پسر جوون هیچکس نبود..دست داداشمو با پارچه سبز رنگ بسته بود ب ضریح آقا..
میگ منم هی دعا و گریه و زاری و مناجات کردم.
مادرم میگه ی ذره ک گذشت دیدم گره دست داداشت خود ب خود از مچ دستش باز شد..میگه من با خودم گفتم لابد بچه اس تو خواب ورجه وورجه کرده باز کرده میگه ی بار دیگ محکمتر این بار دوتا گره بستم ب دستش..
میگه طولی نکشید ک دیدم اینبار گره از خود ضریح باز شد..💔💔😍😍میگ اون پسر جوون داد میزد میگفت من دیدم ک باز شد من دیدم ک باز شد میخواستن اذان پخش کنن ک مادرم بخاطر ارامش برادرم و اینکه جمعیت ازدحام نکنه اجازه ندا.د
مادرم با یکی از خادم ها ک صحبت کرده بود؛ینی گره داداشم دوبار ی بار از دستش ی بار از ضریح باز شد..خادم اونجا ب مادرم میگفت وقتی بار اول باز شد نباید شک میکردی دوباره میبستی.
خادم ب مادرم گفته بود بچه ات کور نبوده ک یهو چشمش باز بشه کر نبوده ک گوشش باز بشه یا فلج نبوده ک یهویی بلند شه روند بهبودیش تدریجیه.....الانم الحمدالله بد نیست ما راضی هستیم ب رضای خدا..وجود برادرم سراسر برامون نعمت و برکت بوده و هست....
ینمونه دیگ شوهر عممه ک ی غده تو سرش داشت و عملش فوق العاده ریسکی بود ممکن بود حین عمل.....
کار حتی ب طلب حلالیت هم رسیده بود،عمم براش نذر کرد و عمل شوهرش با موفقیت همراه بود و الان صحیح و سالمه؛؛اونقدر اعتقادش قوی شده ک هر سال نذر میده و میگه من از مومد حسن حاجت گرفتم...
خالم هم ی دختر داشت؛ شوهرش خیلی تحت فشارش گذاشته بود ک من پسر میخوام خالم تو بارداری دومش بازم دختر دار شد؛اما چندماه طول نکشید ک شیر ب شیر شد و پسر دار شد اسم پسرشم گذاشت محمد حسن چون میگه از مومد حسن دارمش.
یکی از عمه هام هم پسر کوچیکشو از اقا گرفته و هرسال ی نذری در نظر داره.....