تو صف فروشگاه بودیم من پشت این مرتیکه بودم بد دیدم وقتی جلوش باز شد ک حساب کنه برگشت گفت شما بفرمایید جلو منم فکر کردم چون باردارم نخاسته تو صف بایستم یهو کل بدنشو از پشت زد بهم من فقط فاصله گرفتم اومدم اینور دیدم روشو کرده اونور پشت دستشم داره میزنه ب باسن ی زنه نمیدونم چرا نزدم تو گوشش نمیدونم چرا دیگه حوصله بحث کردن با کسیو ندارم با هیچکس اصلأ نمیدونم کار درست چیه دیگه از بدازظهر هی میپیچه تو سرم حالم بد میشه