ممنون ک درکم کردی آره مقصرم از اول رو حساب همین ی نوه بودن خودم تند تند هر روز میرفتم اونجا 😭😭 بیشترش هم مقصر همسرم بود همش می‌گفت بریم الانم همش بهم عذاب وجدان میده که اره مهد خوب نیست دخترم جذب نشد خب من چ کنم چ راهی دارم دیگ
بچت هم باید یاد بگیره خودش رو با شرایط تطبیق بده
منم مهد کودک و کلاس اول هر رووووز گریه میکردم تا برم خونه ولی به یه سنی رسیدم یاد گرفتم باید شرایط رو فقط پذیرفت
توام قبل مهدکودک بچت رو یکم آروم کن و بغلش کن بعدا خودش عادت میکنه
بخدا همه کار براش میکنم ولی تا میرسیم گریه میکنه البته بگم وقتی وارد میشه داخل ساکت میشه و دیگ میره برای بازی کردن وقتی میرم دنبالش بیارمش برام تعریف میکنه ک بازی کردم و کلا خوشحاله اما باز میبرم همون بساط
نامحسوس اونارو از چشم بچه بنداز رفت و امدتو صفر کن.ی مدت بچه بی تابی میکنه درست میشه بزار بدونه دنیا دست کیه والا من بچم تا صبم گریه کنه خونه همچین مادرشوهری نمیبرم.ب بچت بگو مادربزرگ دیدی بغلت نکرد دیدی مثلن خوراکی نگرف برات بنظرت دوست داره
بله عزیزم متاسفانه باید بگم وقتی اون بچه به این درجه از اسیب رسیده که فهمیده ازینجا مونده و ازونجا رونده شده و داره زور میزنه دلبستگیهاشو حفظ کنه، شما بعنوان مادرش باید امنیت روانیشو بهش برگردونی و گور بابای شغل و کار….
اون طفل معصوم الان همینجوریش اضطراب جدایی داره من بچم دوسالشه و کاملا حالشو میفهمم که مدام ترس از دست دادن دارن توی این سن و دلبستگی بسیااااااار زیاد…..
نمیخوام منعت کنم مادر هستی هیچ مادری هم بد بچشو نمیخواد اما اگر مشکل مالی نداری تا ۵ سالگی حداقل اون بچرو خودت بزرگ کن و نه به مهد نه به دیگران نسپار….
اگر مشکل مالی داری مجبوری سرکار بری اون خانومو کامل از زندگی بچه حذف کن و یه ادم مورد اعتمادتر جای گزینش کن هرازگاهی پیشش باشه با دلبستگی کمتر… اگر نبود کلا قید اون خانومم بزن چون این وضعیت به روان بچه اسیب میزنه…. اون بچه توی این سن باید یه آغوش ثابت داشته باشه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
26 ثانیه پیش
31 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز