بچها من روی حرف اینک مادر شوهرم بهم گفت بچه بیار همه خرج و مخارجش با من خودم میگیرمش فلان گول خوردم جوگیر شدم بچه آوردم از روزی که بچه بدنیا اومد مادر شوهرم یک آدم دیگ شد الان بچم هم بهشون وابستس خیلی میخوادشون همش بهونه اونا رو میگیره😥😥😥افسردگی گرفتم کمکم کنید از مادر شوهرم متنفرم چون با وعده هاش بازیم داد سرزنشم نکنید فقط بگید چکار کنم ک توقعم صفر بشه مثلا امروز بچم مریض بود بردم خونشون بس ک بهونشون رو میگرفت اون بلند شد رفت خونه برادرش اثاث کشی... حتی بمن نگفت کجا داره میره از برادر شوهرم پرسیدم گفت رفته فلان جا...از ناراحتی بلند شدم اومدم خونم خیلی داغونم بچم براش گریه میکنه میگن بغلم کن میگ نمیتونم کمرم درد میکنه اما بلند میشه میره قالی خواهر شوهرش میشوره تو اثاث کشی همه هست ولی من بمیرم ی زنگ نمیزنه بگ خوبی نگید حتما نمیکنی براش کادو روز مادر میدم تولد میدم سوغاتی میارم براش دعوتشون میکنم خونم پدر شوهرم خیلی میخوادم اما اون حسود .....بگید بهم چ کنم ک زندگیم شده غم این زن ک دارم میترکم بخدا داغونم سرزنشم نکنید فقط راهکار بدین بهم
جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉
تمام تلاشمو میکنم ک یادش برن از هر راهی استفاده میکنم خانه بازی رو خیلی دوست داره ...خودمم دو تا رفیق مجرد دارم ک دخترم عاشقشونه اونا ولی مغازه دارن گاهی بلندش میکنم میبرم پیش اونا...الان باید براش فضای جدید باز کنم تا اونا رو فراموش کنه