اونم سو استفاده میکرد وقتی میدید سفت چسبیدم ب زندگیمو هیچ جا نمیرم اینقد اذیت میکرد بی مهری ها ودعواها کتک ها اجبارها و....
ولی الان اگه برگردم خیلی از کارایی که کردمو دیگه نمیکنم مثلا پازندگیم نمیموندم سریع قهر میکردم حالا بی بچه یا بابچه میرفتم خونه مادرم درخواست طلاق میدادم و... خلاصه جدیش میکردم که فک نکنه من تا ابد موندگارم باهربلایی که سرم بیاره
من برا پدرمادر پیرم نمیرفتم که مبادا حرص بخورن اما بخدا ضربه ای که به خودم میخورد بدتر بود حتی اونام مطمئنن راضی نبودن الان اگه برگردم به اون روزا سریع میرم خونه مادرم که فک نکنه بی کس وکارم و هر بلایی سرم بیاره