منو میگی خون خونمو میخورم
یه لحظه خاصتم پاشم اون ظرفم ببرم پرت کنم تو آشپزخونه و با مرده دعوا کنم که چطور برای اون بچه آشناهاتون اضافی هست و منم برای تبرک خاستم ببرم به بچه م اینطور میگی؟خوبه خدا روزیمونو دست شماها نداده که میتونم صدبرابر همین رو خودم اینجا خیرات بدم و بوقتش هم میدم
دخترم فهمید گریه کرد که نه مامان تو رو خدا نرو دعوا من ناراحت نشدم و...
ولی تا الان دارم خودخوری میکنم و از خودم بدم میاد که اولا چرا به سهمم قانع نشدم و طفل معصوم رو فرستادم
ثانیا چرا هیچ عکس العملی به اون مرده نشون ندادم