خانواده شوهرم کلا از بنیان تو این مقوله مشکل دارن.
کلا با هیچ کس رفت و امد ندارن.
مادرشوهرم تک و تنها بوده، بلد نبوده میشه رفت و امد کرد، از طرفی دلش نبوده فامیل شوهرش بیان.
کلا پای فامیلای پدرشوهرمم بریده، بچه ها هم یاد نگرفتن.
بعدم هر کدوم ازدواج کردن، طرف مقابل چه عروس و چه داماد از خدا خواسته، برده طرف خودش، الان خواهرشوهرم خونه فامیلای شوهرش، همه شون میره.
یا جاریام با خانواده ی خودشون میرن و میان.
منم همین طور.
نمیدونم چی بگم، اوایل میگم سعی میکردم ، بعدا دیدم خودشون نمیخوان ، بی خیال شدم.
حتی عید گذشته هم باز من همه شون با هم شام دعوت کردم.
ببین جاریام بعد ۷ سال اولین بار همدیگرو خونه ی من دیدن.
تو دلم گفتم ، اینا هم دعوت میکنن، خبری نشد که نشد.
باز به کوچیکه گفتیم میایم بازدید عید، گفت بیاین، بعد افطار یه میم ساعت رفتیم.
بزرگه گفت خودم خبرتون میکنم، هنوزم که هنوزه قرار خبر کنه