عزیزم چند سالته ؟
فکر میکنی من تو بچگی دعوا نشدم فور میکنی کتک و سیلی نخوردم از پدرو مادرم
چرا همه اینها برای من و دیگر بچه های خانواده ام اتفاق افتاده همینطور بچه های فامیل من به چشم دیدم
قشنگم من وقتی بزرگ شدم و ازدواج کردم و به پختگی رسیدم تازه فهمیدم طفلک از مامانم چقدر ما نفهم بودیم چقدر اشتباهات داشتیم و چقدر پدرو مادر خوبی ما رو میخواستن اما ما نمیفهمیدم با خواهر و برادر دعوامون میشد یا یه چیزی به زور از هم میخواستیم پدرو مادر و زندگی مشکلات داره ومشکلات بچه ها و دعواشون با هم باعث میشد دیگه توان روحی پدرومادر از دست بره و گاهی با عصبانیت یا سیلی یا کتک بایستی هم ادب میشدیم و هم پدرومادر از توانشون خارج بود گاهی
از سی سال که رد کردم و پخته شدم فهمیدم که طفلک از پدر و مادرم چطور ماها رو تحمل کردن و بزرگ کردن و به اینجا رسیدن بچه هاشون
فهمیدم چقدر پدرومادر خوبی داشتیم
به خداوندی خدا قسم که هیچ کس بعد از خدا و خودمون خوبی و خیرتون رو نمیخواد جز پدر و مادر
خدا عشق به فرزند و راهنمایی برای مسیر درست زندگی رو در وحود پدر و مادر گزاشته
اینو هرگز نمیفهمی تت یه روزی ازدواج کنی و سنت از سی بالاتر بره و پخته بشی
تازه من هنوزم نتونستم درست درکشون کنم چون هنوز بچه ندارم فک کنم اونموقع هر روز دست بوسیشون رو کنم چون واقعا تربیت درست بچه اونم تو این روزگار با هزار مشکل خیلی سخته عزیزم
سعی کن همیشه با داداشت مهربون باشی از راهنمایی های مادرت استفاده کنی و حرف گوش کن باشی هیچ کسی به اندازه مادر و پدر خیر خواه تو و داداشت نیست
هر چند که گهگاهی پدرومادر ممکنه اشتباه کنن
چون انسان طبیعتش اینه جایزالخطا هست ک ممکنه اشتباه کنه
اما بدون مادرت خیلی بچه هاشو دوست داره خیلی خیلی زیاد اگر حتی از کوره در بره