اول تاپیک با احترام میگم خانمایی که باور ندارن و مرتب میان برچسب فیک بودن میزنن به تاپیک و متهم میکنن دنبال پربازدید شدن و این حرفام خواهشا نیان و انرژی منفی نفرستن با تشکر 🌹 ..خانما پیج کاری دخترمو فالو دارم تو تاپیک قبلی ی کاربری پیشنهاد داد بهش با فیک پیام بدم و مزه دهنشو بچشم که متوجه طرز فکرش به خودم بشم غروب بهش دایرکت دادم و درباره مادرش پرسیدم و گفتم در جریان دوری مادرش هستم جواب مشخصی نداد ولی تندم برخورد نکرد حس کردم خیلی هم بدش نمیاد ارتباط بگیره خلاصه پافشاری کرد خودمو معرفی کنم منم عکسمو براش فرستادم بعد چند دقیقه سکوت برام ی ایموجی فرستاد (اسکرین گرفتم میزارم بر میدارم چون عکسم داخلشه )دیگه بهش پیام ندادم واقعیتش شهامتشو ندارم میترسم ادامه بدم بلاکم کنه از غروب میرم دایرکتمو چک میکنم خبری نیست بلاکم نکرده خیلی استرس دارم به نطرتون قدم بعدیم چی باشه ؟
پروردگادا دلتنگ فرزندانم هستم💔معجزه ای کن ...یک نگاه ،یک لبخند و یک آغوش از سمتشان ...
من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم میرفتم که بی نتیجه بود.😔 الان 19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘
اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره
یکی این ایموجی رو بفرسته کنجکاو شدم ببینم کدوم ایموجی بوده
لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین. از زمانی که وارد نی نی سایت میشم همینطوری دونه به دونه پشم.ام کنده میشه تا زمانی که خارج میشم واسه خودم راحت اپیلاسیون میشم😁کاشکی همه اتفاق های دنیاااا باب دل آدم بوددد.....میشه واسه ظهور امام زمان یه دونه صلوات بفرستی اللهم عجل لولیک الفرج. خدایا شکرت
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت
خودمم واسه این در عجبم میگن دختر احساساتیه ولی حس میکنم ی تیکه یخه
اسی شاید یخ نیست احتمالا گیج شده درکش کن هرچی باشه اینهمه سال با تفکرات عموش راجب شما زندگی کرده
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت