البته ک دیگ سنتی اون موقع با الان خیلی فرق کرده الان دختر و پسر با هم اسنا میشن اما زیر نظر خانواده
من خودم نامزدم اقوامه دوستی از قبل نداشتیم
امد خواستگاری منم قبول کردم
اولای نامزدی خیلییی پشیمون بودم اصلا میخواسنم نامزدی بزنم به هم در این حد
بعددیگاز ی طرفم اصلا نمیتونستم ب نامزدم بگم
ی بار من با گریه ب مامانم و خالم گفتم ک نمیخوام میخوام بزنم بهم مامانم خیلی ناراحت شد
دیگ گفت باهم حرف بزنین رفتیم باهاش صحبت کردم گفتم تو خیلی پسر خوبی هستی ولی من دوست ندارم واقعا خیلی خوبه نامزدم
خیلی ناراحت شد گف ک اره من میمونمو هر کار میکنم دوسم داشه باشی قرار شد بریم مشاوره رفتیم
و ی سری راهکار بهمون داد درکل مفید بود
اما نمیدونم یهو چی شد من از این رو ب اون رو شدم
اصلا انگار همچیییی عوض شد به حدی رسید ک الان براش میمیرم