مادر نامزدم هعی داره وقت تلف میکنه

عزیزم پسری ک آنقدر تحت حرف و سلطه مادر رو حذف کن

گور بابای حرف مردم

دو روز میگن یادشون میره

ما 14سال دهنمون صاف شد کو مردم

هر روز دعوا

مادرش و پدرش نزاشتن بفهمم متاهلی یعنی چی

حسرت ی نوازش بدلمه

بخاطر اونا میگه بیا طلاق بگیریم

اصلا با این مرد زندگی نکن 

خودت کات کن

مادره داره تحقیرم میکنه از حالا بفهم دوروز دیگه هر بلایی سرت بیا  میگه من ک گفتم شناخت بیشتر بعدم انگار خودتو قالب کردی اذیتت میکنه

خودتو بدبخت نکن 

خودت بگو به این نتیجه رسیدم با ی آدم مستقل ک بتونه رو پای خودش وایسه و احترام به دوطرف و بلد باشه و بتونم روش حساب کنم نیاز دارم نه ی وابسته ک معلوم نیست لباس تنشم سلیقه خودشه یا مادرش

تحقیرش کن و ردش کن

ببین این بدبخت میکنه

تو رو خدا زن این بی وجدان نشو 

مردم فقط خودشونو میبینن

این هم ممکنه ولی اگر راضی نبودن تمام میکردند چون هر چه دوران بیشتری بگذره مخارج بیشتری گردنشون هست همین رفت و آمدها خریدهای کوچک 

بابام گفت بله مارو بخیر و شمارو به سلامت

حرف زدین پاش وایسید...

مادرشوهرم هم قبول نکرد....

مامان منم فکر همین استارتر رو داشت اونقدر تو اون دو روز غصه خورد راهی بیمارستان شد که اسم گذاشته شد روت ما صیغه محرمیت برا آشنایی داشتیم... این اتفاقات دو روز قبل عقد افتاد... خلاصه بابام به خاطر مامانم رضایت داد چون حالش خیلی بد بود...

+ مشکل زنیکه بیشعور این بود چرا رفتن خرید سلیقه دختر منو در نظر نگرفتن.... 2 سال بعد عقد هم هم آشغال خون به جیگرم کرد... از دستش افسرده شدم... از بس تو خانواده آروم و بی حاشیه ای بزرگ شده بودم بلد نبودم با ادمهای عفریته و عوضی چطور تا کنم... تا اخرین روز قبل عروسیمون که ماه عسل بودیم زهرش رو ریخت تا زندگیمون پا نگیره ... تازه تازه یاد گرفتم که سگ محلش کنم به این آدما هرچی بیشتر محبت کنی هر چی بیشتر احترام بذاری یاغی تر میشن

تا عمر دارم نمی بخشمش هر روز هم به همسرم می گم زنده ام فقط بدبختی خواهرزاده ها و مامان و خواهرت رو به چشم ببینم بعدش دیگه آرزویی ندارم... 

تجربه قبلی من این بود

خواستگارم مایل به ازدواج بود ولی خانوادش مخالف بودن

بخاطر همین رابطه یک سال ادامه پیدا کرد

ک من متوجه شدم خانوادش مخالفن تموم کردم

😔😔😔😔😔

چقدر عجیب شد داستان به مادرت بگو باهاشون صحبت کنه 

یا خودت باز به نامزدت بگو تا فلان تاریخ تکلیف روشن کن 

نشد دیگه چیزی بین ما نیست 

بخدا مثل خواهرمی من ک اینجا نمیشناسمت بخوام بد راهنماییت کنم

ولی خانواده خیلی مهمه

تو لیاقتت اینه عروس خانواده ای بشی ک دوستت داشته باشن احترامتو نگه دارن

زنی ک از الان اینجوری رفتار میکنی وارد زندگی بشی بیشتر ازارت میده

چند سالتونه؟ پسره شغل و درامد داره؟

بابات با نامزدت حرف بزنه بگو دیگه نیا تا رسمی بشه

واقعا دارن با ابرو بازی میکنن 

به نظر من که حق داره

ازدواج مگه کشکه که همین جوری برید زیر یه سقف

لازمه همدیگه رو بشناسید

بعد میگن اگر پسر راضی باشه دنیا را به هم میدوزه بنظرم 

خانواده خیلی مهم هستند عاشق ترین هم که باشی مخالف باشه سنگ اندازی میکنند 

من فکر کردم طبق توضیح اولیه استارتر مادرش از سر فهم و کمالات میخواد شناخت بیشتر باشه

ده ماه اونم با مشاوره اینا کافیه دیگه

شاید سر مهریه ناراضین