وقتی مادرشوهرتون

عزیزم خودت باید خودتو نجات بدی.اونقدر کار کردی ببخشید به چشم کلفت نگا میکنن خودمم اول همینطوری بودم سنمم کم بود هم کار میگردم براش هم تیکه میپروند آخر سر باهاش دعوا کردم سر تیکه هاش و حرف هایی که پشت سرم درمیاورد.الان تو ماه یه بار یا نهایتا دوبار میرم و مثل مهمون میشینم شوهرمم پشتمه اونم اصلا دیگه نمیگه یه جورایی باهم قطع ارتباطیم

اره بخدا گل گفتی

مادرشوهر من تا من بچه نداشتم به دختراش میگفت شما بچه دارید بشینید 

بعد که من بچه دار شدم یه بار از دهنش درنیومد بگه بچه داری بشین 

همشم با جملاتی مثل عروس دختر خودمونه ولی دختر خودمون دیگه مال مردمه سعی در گول زدن عروس برای بیگاری کشیدن دارن عوضیای زرنگ😅

دقیقاواسه منم اینجوریه جاریم اونجافقط میخوره وبهش میرسن بعدتااون میخوادظرف بشوره مادرشوهرم شیرجه میزنه کنارسینک دختراشوصدامیزنه بیاین نذارین ...خانوم ظرف بشوره بعداون عروس بزرگ من کوچیکم

ما بعد سه ماه رفتیم خونه شون خواهرمم باهام بود نهار نذاشت جلومون گفت ما خوردیم شما خودتون بکشید بخورید خواهرم چشماش چهارتا شد گفت هم هفته ای چهار روزشو خونه مادر شوهرم از راه میرسم چایی و میوه میاره چند مدل غذا میپزه برامون آنوقت تو بعد سه ماه اونم چقدر چیز براش برده بودم هیچ جلو خواهرم محل نداد

من چند سال شده بودم کلفتشون،هیچکدوم دست به هیچی نمیزدن،من خودم میپختم پهن میکردم اونا میخوردن بعد خودم جمع میکردم و میشستم

دیگه گفتم بسه،یه شب که همه جمع بودن و گوسفند کشته بودن دست به سیاه و سفید نزدم،هرچیم میخواستن منو به کار بگیرن من خودمو میزدم اون راه و انجام نمی‌دادم،مطمئنم عقده اون شب تا ابد تو دل جاری بزرگم هست و میدونم چقدرم بد وبیراه بهم گفته

🤣🤣🤣🤣توروحت هشت سال ازدواج کردم همیشه ازخداگله میکنم چرابهم بچه ندادی که دهنشونوببندن که منم بچه دارم بهم کارنده پس بگوبچه بهانه اس 🤣🤣

اره بابا بچه دارم بشی یه بامبول دیگه دارن

اینا همه بهانس

از من به شما نصیحتتتتتتتت

تا دختر خودشون نشسته از جاتون بلند نشید وقتی دخترش دلش براش نمیسوزه چرا دل ما بسوزه؟

ترحم بر پلن‌گ تیزدندان ستم‌کاری بود بر گوسفندان

جون خودتون خیلی با ارزش تره پس بگیرید بشینید

واسه منم اینجوریه فک کن شب برسیم اون شام درست کرده بعدپاهاشودرازمیکنه رومبل که خودت پاشوظرفاروجمع کن وبشور بعدتعارف میکنه بذارخودم میام چراعجله داری ولی تاساعت یک شب بلندنمیشه ازجاش یکدفعه بهش گفتم من اومدم استراحت میرم خونه خودم غذامیپزم الان اومدم مسافرت عین خیالش نبود وگفت اینجاهم مثل خونه خودته بدبختی اونجاس که خونه پدرم کارنمیکنم 

دختراش هرمدوم زاییدن یکی یه بچه میندازن زیرسینه هاشون به بهانه شیردادن خدایی خواهرشوهربزرگم بدنیست اون یکمی کمک میکنه ولی بقیه اصلا

خوب نشورع عزیزم ظرف خونه اونه تو چکار داری شاید بذاره فردا بشوره خودتم تحمل کثیفی نداری

اره دقیقا

شماهم نکنید اصلا

مادرشوهرا ته تهش بچه های خودشونو میخوان خوبیه مارو نمیخوان چرا ما الکی جونمونو هدر بدیم

تجربه ی من اینه

خواهرشوهرم یه بار پریود بود ظرفارو شسته بود مادرشوهرم با من دعوا کرد دخترم پریود بود نیومدی ظرفارو بشوری اون شست!!!!دخترش حالا از من ۸ سال بزرگتره ها نینی نیستش

بعد من بچه سقط کرده بودم خونریزی داشتم شام اومده بودن خونم مهمونی منم دست تنها

دختر خودش پریوده استراحت میخواد ولی عروس بچه هم سقط کنه باید کلفتی کنه باز

خیلی با سیاست پیش برو