سلام دوستان عقدم ۱۸ ساعت از خانواده شوهر دورم
شوهرم شهر من میره سرکار خانواده خیلی سمی و پررویی داره من ۴ماه قط رابطه بودم که به اسرار شوهرم روز مادر یه تبریک سرد تلفنی به مامانش گفتم عید قطعا شوهرم منو میبره میگه نیایی دلم تنگ میشه ۲۰ روزم هستیم
طلا میخرم به بینن داستان دارم لباس میخرم میپوشم داستان دارم باهاشون یعنی داستان برام درست میکنن مادر شوهرم به زندایی شوهرم گفته بود بیا بهش بگو النگو ها پول پسر منه بیاره بیرون لباس میخرم داستان دارم که روز عید نپوش با لباس تو خونه ایی بیا خونه فامیلمون گوشیم و دست میگیرم برام میکنن زهر مار که مامانش داره یچی یادش میده به شوهرم میگن مارو بهم بریزه خیلی مادر شوهرم و دخترش بد زبونن چیکار کنم عید بااینا😔😔😔😔