2777
2789
عنوان

شوهرم مثه بچه کوچیک میمونه

| مشاهده متن کامل بحث + 341 بازدید | 37 پست
من هم 😞😞 چند هفتست کارم شده گریه چشام باز نمیشه این چه دنیا و زندگی ما داریم . ..داشتیم چیپس و موس ...

 تووسر پفک  من سر نماز      که چرا صبح  بیدار نشدم نماز بخونم  بابا جان نمیخوام  به تو چه  اخه  دیونم  کرده    هر روز  میگم  گوه خوردم با این شوهر کردنم ریدم    

دقیقاذکثافتا احساسات ما رو خشکوندن حالم دیگه داره از زندگیم بهم میخوره

من یه دختر فعالی بودم یه اعتماد به نفس خوبی داشتم مهندسی عمران خوندم با یه عالمه پسر سر یه کلاس بودم ولی ککم نمیگزید جوری اعتماد به نفسمو کشته که همش حس کمبود دارم از خودم بدم میاد حس یه دست و پا چلفتی رو دارم که هیچکاری نمیتونه بکنه عقققق

خدایا جز دل خوش ، آرامش و سلامتی خودم و خانوادم هیچی نمیخوام هر چی خودت بدی شکر ندادی هم شکر 

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

همش میگم کاش برمیگشتم به یازده سال پیش غلط میکردم ازدواج کنم ولی خب تا قبل بچه دار شدنمون بهتر بود هر چی میگذره بدتر میشه اداهاش بیشتر میشه 

خدایا جز دل خوش ، آرامش و سلامتی خودم و خانوادم هیچی نمیخوام هر چی خودت بدی شکر ندادی هم شکر 
من یه دختر فعالی بودم یه اعتماد به نفس خوبی داشتم مهندسی عمران خوندم با یه عالمه پسر سر یه کلاس بودم ...

من هم چقدر هم دردیم تو این ده سال زندگی انقدر خانوادش کوبندنم انقدر اتیش تو زندگیمون انداختن خدا ازشون نگذره هیچ وقت ازشون راضی نیستم تو 15 سالگی یه جوری با اعتماد به نفس و عالی مهمونی میدادم پر دسر و ژله و تشکیلات انقدر ایراد میگرفتن که الان تو 25 سالگی یه مهمونی کوچولو میخوام بگیرم از استرس فشارم میفته ...همش بد گویی و سرد کردن دل شوهرم شوهرممم که روز به روز بهم اثبات کرد دوسم نداره...یه چیز بی اعتماد به نفسی ام که همه بهم میگن خوشگل فامیل اما من همش از خودم ایراد میگیرم ..اخرین بارم پارسال خواهر کوچیکش یه تهمت بهم زد که هر چی خواستم بی دعوا و جنجال درستش کنم نزاشتن و بعد از قهر و اشتیا و اینکه بخشیدمش و یه جوری برخورد میکرد که انگار اون منو بخشیده و هنوز هم باد داره ..دیگه بعد اون ماجرا ها زندگیمون زندگی نشد خدا ازشون نگذره هیچ وقت حلالشون نمیکنم

همش میگم کاش برمیگشتم به یازده سال پیش غلط میکردم ازدواج کنم ولی خب تا قبل بچه دار شدنمون بهتر بود ه ...

ما هم تا وقتی با مادر شوهرم میشستیم فکر میکردم همه دعواهامون به خاطر با هم نشستنه اما از وقتی رفتیم بد تر شد که بهتر نشد کخاشونو از همون دورم میریزن نمیدونم چی از جون زندگی بچشون میخوان خدا لعنتشون کنه

همین دیگه من دو سه روز تو قیافه بود بعد رفتیم عروسی خوب شد دوباره فردا صبحش رفتم دنبالش کار اداری دا ...

اوه اوه من که جرئت ندارم تو روش در بیام گر که میگیره فقط سکوت میکنم وگرنه دنیا رو به اتیش میکشه

اوه اوه من که جرئت ندارم تو روش در بیام گر که میگیره فقط سکوت میکنم وگرنه دنیا رو به اتیش میکشه

دیگه یه دادی زد که من ماشین رو کنار ماشین دیدم اینقدر وحشت نکردم از داد اون وحشت کردم بعدم همچین با مشت  کوبید به شیشه که زهره ترک شدم دیگه نتوستم تحمل کنم جیغ زدم که میخوام اصلا تصادف کنم خوب کاری میکنم ببینم کی میخواد جلومو بگیره فکر کنم برا همین حرفام قهر کرده 😒 

باور کن من رانندگیم خیلی خوبه بس که بهم گیر داده و اعتماد به نفسمو کشته وقتی میشینه کنارم دست وپام میلرزه دست و پا چلفتی میشم کارای عجیب میکنم 

خدایا جز دل خوش ، آرامش و سلامتی خودم و خانوادم هیچی نمیخوام هر چی خودت بدی شکر ندادی هم شکر 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792