سه روزه انقدر دلم گرفته نمیدونم چرا حالم خوب نمیشه من سنتی ازدواج کردم حدودا هشت سال پیش هفت ماه بعد ازدواج فهمیدم شوهرم با دوست دختر مجردیش در ارتباطه باردار هم بودم.
خلاصه ک گذشت تا هفت سال بعد بچه ی سومم رو باردار بودم متوجه شدم بازم شوهرم با اون دختر در ارتباطه اونم با جنگ دعوا گذشت الان دوسال میگذره بارها دیدم همچنان با اونه اخلاقش بد بود بدتر شده هم با من هم با بچه ها اصلا دوست نداره خانوادمو دعوت کنم منم فقط خونه بابام میبره اونم ماهی ی بار دیگه هیییچچچ جاب شدت هم ب باجناقاش حسودی میکنه و میگه آبجیات خرا. بن میترسم دعوت کنمشون دعوا درست کنه خییییلی تنهام خیلی ها ی چیز میگم ی چیز میشنوین شرایط طلاق ندارم ن در آمد دارم ن خونه ک بچه هامو ببرم داشته باشمم نمیده بچه هارو اگه من برم شرایط بچه هام خیلی بدتر میشه ب چشم کیف پول هم نمیتونم ب شوهرم نگاه کنم و بیخیال باشم چون هم پول نمیده هم دوسش دارم اون دختر میدونه شوهرم زنو بچه داره ولی میگه ک خیلی عاشق شوهرمه منم کم آوردم انگار ک واقعلا عاشق همن فقط بگید چجور تحمل کنم