زعفر جنی یکی از پادشاه جنیان روز عروسیش از زیر تخت پادشاهی صدای گریه میشنوه از دو تا جن دیگه میپرسه میفهمه امام حسین تنها مونده لباسای دامادیشو درمیاره و تاج و از سرش برمیداره به همراه همه طایفه جن ك ۹۲ هزار تا بودن میرن کربلا میبینن دشمن دور تا دور اونجاست و پیش امام حسین از آدم تا خاتم همه بودن ، ارواح، فرشته ها ، اسرافیل ، میکائیل و خلاصه همه میخواستن کمکش کنن ولی امام نمیذاشته تا این ك زعفر جنی رو صدا میزنه اون میاد میگه از عروسیم فقط به خاطر شما اومدم اگه امر کنی من و لشکریانم دشمن و نابود میکنیم بدون اینکه شما جلو برید ولی امام نمیذاره و میگه خواست خداست من به شهادت برسم و منم شوق دیدار دوست و دارم، شاید شهادت من درس عبرتی میشه برای این مردم ك متوجه خوبی ها و بدی ها بشن..
زعفر برمیگرده عروسیش و به جای عروسی عزا میگیرن مادرش میگه آقت میکنم چرا امام و تنها گذاشتی اونم میگه تقصیر من نبود امام خودش هر کاری کردم قبول نکرد این بار با مادرش میرن کربلا میبینن سر امام حسین و بالای نیزه ها گرفتن و مادرش به امام سجاد میگه میتونیم همین الانم دشمن و نابود کنیم ولی امام سجاد قبول نمیکنه و میگه فقط شبا مراقب بچه ها باشین از شتر نیفتن ، اونا هم گوش میدن و مواظبت میکنن.
خیلی ناراحت شدم ، ببین امام حسین چقدر خوب بوده كه حتی کمک اونا رو رد کرده چقدر بزرگ بوده اگه یه آدم معمولی بود عین ما ها زود قبول میکرد كه دشمن نابود بشه ولی نخواست.
یه جمله ای بود میگفت هر بار تنها شدی امام حسین و صدا بزن اون معنی تنها شدن و خوب میدونه..
یا حسین به دادم برس ك این روزا تنها تر از همیشه ام😭😭😭