2777
2789
عنوان

کیا تو خانواده ضعیف بزرگ شدن

| مشاهده متن کامل بحث + 220836 بازدید | 2351 پست
منم با خانواده ات موافقم.🤣🤣🤣 لباس مارک واقعا پول حروم کردن. حالا گاهی نه. ولی همون بدون مارک اش ب ...

😂😅چکارکنم خودشون خانوادگی چیزای گرون دوست دارن 

تو لای مزه های زندگیم شیرین ترین طعمی... پسرم 🌹💕♥️زندگیم همسرم🖇️پسرم💗 آقایون درخواست دوستی ندین❌ درخواست دوستی بدون هماهنگی قبول نمیکنم❌🌺🦋

شوهر من به زور من میخره 😂😂😂 واقعا به زور

چرا😫😂

تو لای مزه های زندگیم شیرین ترین طعمی... پسرم 🌹💕♥️زندگیم همسرم🖇️پسرم💗 آقایون درخواست دوستی ندین❌ درخواست دوستی بدون هماهنگی قبول نمیکنم❌🌺🦋

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

پتو چیه. من توش منو میکشت بیرونش مردم. یک بالشت داشتم😂😂😂داخلش کیسه برنجی اونم هزارتکه و زردرنگ. ج ...

وایی😆😆😆

یادم خودمون افتادم  کیسه برنج ک خوبه

زیر تشک بالشتای ما همیشه چل تیکه بود

 ک با کلی لباس کهنه صدسال پیش پر شده بود😆😆اونم کج و معوج اخه مادربزرگ پیرم درستشون کرده بود😁

میگم من میخوام از این تیکرهای بارداری بزنم ولی نمیتونم چطوری درست کنم؟

باید  بری  تو قسمت   نی  نی  سایت  من

فقط 8 هفته و 6 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
😍😍😍😍  روزای خوبی  در راهه       تیکر بارداری نیست                         قبل از  صفر شدن تیکر با ارزوم میرسم امسال سال منه😍😍😍😍😍😍😍 مطمئنم

پدر بی مسئولیت

خواهر های بیمار 

مادر مریض قلبی

بی پولی

خسیسی

روابط اجتماعی ضعیف


خدایا آرامشی به من بده تا آن آرامش را به هر جایی که میروم بگسترانم....😇😇😇برای آرامش همدیگر خدا را صدا کنیم😍😍😍

این ماله ۷،۸ سال پیشه 

یادمه کرایه خونه نداده بودیم چندماه(بابام گشاد بود عرضه کار کردن نداشت)  بیچاره صاحب خونه هم خیلی باهامون راه اومد!!!

بعد واسه اینکه ما بلند شیم ابمون و قطع کرد 

یه فلاکتی بود فکن نه حمومی نه میتونی ظرف بشوری 

چند هفته این اوضاع بود 

الان که دارم مینویسم خداروشکر میکنم اون ساالای نکبتی گذشت

وایی😆😆😆یادم خودمون افتادم کیسه برنج ک خوبهزیر تشک بالشتای ما همیشه چل تیکه بود ک با کلی لباس کهن ...

بابا کیسه برنج من ایکاش ی تیکه بود حداقل هشت تیکه داشت و داغون. خدا خدا میکردم کسی داخل بالشت منو نبینه توش منو میکشت بیرونش مردم چون واقعا روکشش عروس گونه بوده😂😂😂

هُوَ رَبُّ المُستَحیل و أنت تبكي عَلَي المُمكن.او خداوند ناممکن هاست،در حالی که تو بر ممکن ها گریه میکنی

تو یه جای متوسط تهران زندگی میکردیم خونه از خودمون بود ماشینم داشتیم بابام کارمند بود ولی واسم خرج نمیکرد همییییشه حسرت داشتم، از کلاس سوم تا پنجم یه لباس فرم مدرسه پوشیدم کلاس پنجم عوض شد کلا رنگ و مدلش ولی بابام برام نخرید تو کلاس من انگشت نما بودم، رفتم دانشگاه همه گوشیای لمسی داشتن من یه گوشی درب و داغون که مال مامانم بود برمیداشتم، از خجالت روم نمیشد درش بیارم انقد گریه کردم بابام برام یه تبلت خریدم اونم شبا میومد یهو در اتاقو باز میکرد اگر دستم بود میگرفت ازم

به زور از ده سالگی چادر سرم کرد نه میذاشت ارایش کنم نه لباس رنگی بپوشم، نه با دوستام برم بیرون، خیلیا که از بدبختیشون تعریف میکنن اکثرا  از شهرای دیگه و روستاها هستن ولی من وسط تهران و دانشگامم ازاد، انقد تحقیر شدم که خدا میدونه، دوست دانشگام وضعش خوب بود از بوفه ساندویچ میخرید بعد به زور واسه منم میخرید ولی من پولی نداشتم که بخام جبران کنم، پول خرجای دیگمو میذاشتم هرچند بار یه بار واسش ساندویچ میخریدم،بیرون رفتنی باهاشون نمیرفتم چون پول خرج کردن و تاکسی نداشتم

حتی ازدواج کردنی بابام جهاز نصفه داد گفت بقیشو خودتون بخرین در صورتی که خودش از اول تمام جهازو تقبل کرده بود گفته بود همشو میخرم، اینجوری شد که من رفتم خونم تلوزیون نداشتم تا مدت ها

الان که سرکار میرم چیزی بخام میخرم نمیذارم حسرتش واسم بمونه ولی آثار گذشته از ذهنم پاک نمیشه متاسفانه

بعضی تجربه ها انقد بزرگن که DNA ت رو تغییر میدن
ما هم همینطور ،یاد بد رفتاریای بابام میفتم میخوام فقط بمیرم ،یه سال عید یه جعبه شیرینی خرید من بچه ب ...

منم مثل تو 

هیچوقت این خاطره از یادم نمیر،7سالم بود وبرادرمم 5سالش بو خونمونم تو روستا بود یه روز رفتیم شهر پدرم دو سه کیلو انار خرید از خوشحالی داشتیم بال در می اوردیم تو راه برگشت به خونه من وبرادرم هی میگفتیم تو رو خدا یه دونه انار بهم بدین فقط تو دستمون باشه ،پدرو مادرمم بهمون نمیدادن ماهم گریه کردیم 

همینکه رسیدیم روستا از ماشین پیاده شدیم پدرم داشت پول مرایه ماشینو میداد به راننده منو داداشمم به انارا دست میزدیم با خوشحالی 😔پدرم کیسه انارا رو گرفت همشونو به دیوار خونه مون پرت کرد بعدش با پا لگد مالشون کرد گفت حالا بیایید انار بخورید .اینقد گریه کردیم که همسایه ها همه فهمیدن بعد با برادرم انارای کثیفو مبخوردیم😭😭

من همانم که اصلا نمیفهمیدم جوانی یعنی چی!                    من یک راست از جوانی به سن کهولت رسیدم .                      شرمندتم جوانی تو را چه بد گذراندم......
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز