کیا تو خانواده ضعیف بزرگ شدن

ماهم دوهفته ای یبار میرفتیم حموم عمومی مامانم خاهرامو میداد دست ببرم حموم یادم نمیاد حموم رفتنشو دیده باشم چندباری پول حمومی وندادم توراه خونه واسه خودمو خواهرام خوراکی خریدم با اون بقچه مسخره و صورتهای لپ گلیمون همه میفهمیدن حموم بودیم اینقدر تغییر میکردیم حمومی آخرش فهمید همون اول پولو ازم می‌گرفت پیش اونم ابروم رفت

قربونت برم عزیزم روح رفتگان شماهم شاد

چرا به مادرشوهرت نمیگی 

من خانوادم از فقیر رد کرده بودن. مسکین بودیم. بابام افسردگی شدیید داشت و گوشه خونه با قرص خواب بود. مامانم خدمتکاری میکرد. اوج نوجونیم فقط به گریه گذشت از تحقیر همکلاسی هام. رفتم دانشگاه پول برام نمیفرستادن . سه روز غذا نداشتم بخورم تو کوچه غش کردم. یادم نمیره. یه خانومه داشت میرفت بیرون از در خونه منو دید. گفت چیه گریه م گرفت . سریع رفت تو خونش برام دو تا سیب و یه قازی نون پنیر سبزی آورد. وقتی داشتم میخوردم دستام میلرزید😔😔😔😔😔

الان نصف شبها از خواب میپرم. به در و دیوار نگاه میکنم که نکنه هنوز تو اون روزها باشم و بقیه زندگیم خواب بوده باشه😔

مادرم از شدت کار و سالها فقر و تغذیه بد زود فوت کرد. 

الان گاهی شده غذا که میخورم صورتش میاد جلو چشمم. اشکام میچکه تو سفره. شوهرم از این نظر خیلی خوبه. میدونه یاد چی افتادم صبوری میکنه و هیچی نمیگه 😔😔😔

بخاطر این حجم سخای که حق هیچ انسانی نیست بچه دار نشدم و نخواهم شد.

😂😂😂😂لپ گلی

چقدر این تاپیک انرژی منفی داره 

خودتون نباید یاد آوری کنید ، حتی نباید ب این موضوعات گذشته فکر کنیم

ما تو  مدرسمون ساندویج هر روز میفروختن آرزوم بود یه بار بخورم. پدر مادرم مدیریت مخارج بلد نبودن و البته خسیس تو رسیدگی به لباس و تغذیه بچه با اینکه داشتن خرج ما نمیکردن یهو پوله از دستشون میرفت دوتا آدم بی عقل خودسر احمق.یه مدت از نخوردن سو تغذیه گرفته بودم و طوری شده بودم که اگر چیزیم بهم میدادن دیگه معده برای خوردن نداشتم! لباس ها داغون... انگشتامون همیشه از کمبود ویتامین دورش زخم و زیلی و پوسته پوسته خیلی درناک بود هنوز بهش فکر میکنم دردم میگیره. الانم که وضعشون خوبه ما رو نمیبینن اصلا اهمیت به دخترا نمیدن هنوزم دارن مال و منال جمع میکنن. 

عزیزمم🥲🥲

روحش شاد..ان شاءالله خوشبخت باشی

💔

بگو

الان ازدواج کردین؟

داشته هامون چیه مثلا؟ چون دیگه حتی اون سلامتی ای که میکردن تو تخم چشممون و میگفتن ساکت باشین عوضش سلامتی دارین، دیگه همونم نداریم.

از بس کیسه میکشیدم سه لایه چرک آزمون میرفت تا چندروز بوی صابون گلنار می‌دادیم وشبا راحت میخابیدیم

ما هم تو عروسیا همه بهمون میخندیدن پیش بقیه التماس میکردم یه دست لباس بهمون بدن. مامانم که اصلا ما رو نمیدید حتی تو عروسی براش مهم نبود ما چیزی گیرمون اومده بخوریم یا نه. چندتا عروسی رفتیم با شکم خالی و گشنگی برگشتیم یا تو راه خوابیدم نکه غذا نباشه بود ولی مامان ما به فکرمون نبود خود شیرین همش مشغول کمک به مراسم بود! 

آره واقعا

الان من یکی از ابجیهام جدا شده و من و اون یکی ابجیم کمکش میکنیم و چقدر براش غصه میخوریم اما در این حد سختی نداره چون تو خونه پدری زندگی میکنه و یک ماشین مدل پایین هم اون یکی ابجیم داده دست پسرش تا کرایه ماشین ندن برای بیرون رفتن 

در کل بنظرم درسته دنیا کثیفتر شده ولی آدما از لحاظ مالی بهتر شدن چون در عین حال که سر هم کلاه میزارن ولی به هم کمک میکنن 

موقع قدیم انگار آدم ها فکر میکردن قرار نیست بمیرن و سرسوزنی به فقیری کمک نمی کردن حتی اگر اون فقیر خواهرش بود اما الان اینجوری نیست من مثلا میرم خرید کمی هم برای خواهرم خرید میکنم و بقیه هم همینطورن به هم از نظر مالی رحم میکنند چون فهمیدیم دیگه دنیا و پولش برامون ماندگار نیست