بچه ها من یه حسرتی مونده به دلم و بچه های خانواده پدریمو که میبینم نه اینکه بدم بیاد ازشون ، اما اصلا از موفقیتهاشون خوشحال نمیشم ، اونم اینه
پدر من بچه بزرگ خانواده بود ، پدر بزرگم پیر بود و کارمند شرکت نفت بوده و پول و مغازه و خونه و ماشین هم داشت
اما به رسمشون از پسر بزرگ خانواده کلییییییی کشیدن، از مجردی بابام گرفته تا متاهلیش
پدر منم دلسوز خواهر و برادراش
مثلا یکی از عموهام پیش مامان و بابام بزرگ شد
یکی دیگه شون ازدواج کرد ۲ سال با خانواده من زندگی کردپ
جهیزیه و سیسمونی به عمه م داد
کلی پول به پدر بزرگ و مادر بزرگم میداد
الان همه پوووووولدار، بچه هامون از ما خیلی کوچکترن خونه و ماشین دارن
هر کدوم از عموهایم و عمه هام چند تا خونه دارن
فقط پدر من یه خونه داره و یه ماشین
هییییییچوقت هیییییییچ کدومشون نشد کمک بابام کنه، نه که ما ندار باشیم
اما اگر اونا نبودن الان بابام تیلیاردر بود
همون عموها پدر بزرگم که فوت شد ، ارث تقسیم کردن، همه شون شریکی باغ و ویلا خریدن ، بابامو شریک نکردن
الان خدارو شکر برادرام خیلی وضعشون خوب شده و دارن کلی ملک و املاک میخرن و به پدرم و مادرم رسیدگی میکنن
اما حاااالم از عموهایم بهم میخوره ، فقط سوهان روح مون بودن، چقدر از لحاظ مالی و روانی خانواده مارو اذیت کردن