از نداری بگم که وقتی یکی میاد خونمون آب میشم از خجالت
±عاشق بودن رو با عزت نفس نداشتن قاطی نکنید دوستان، کسی که عزت نفس داره حتی اگه عاشق هم باشه ببینه طرف مقابل نمیخوادش رها میکنه. اینکه ول نمیکنین و ضعفهای شخصیتیتونو پشت کلمه «عاشق» قایم میکنید خیلی بده. بهم گفت:تو دختر خوبی هستی، اما...اصلا اجازه ندادم باقی جمله ش رو بگه!با لبخند نگاهش کردم و گفتم:اما چی؟ از من خوشگلتر چشمت رو گرفته؟! یا مثلا هنوزم توی حسرت نفر قبلی هستی و الان فهمیدی من نمیتونم جایگزین مناسبی برای اون باشم؟! اما چی هان؟ دختر خوبی هستم اما دلت جای دیگه س و اصلا هم گناهی نداری؟! یا مثلا دلت رو زدم و دوست داری افراد جدیدی رو تجربه کنی؟ دلت تنوع میخواد؟ تنوع طلبی؟ اما چی آقا؟! فکر کردی مثلا من دلم میشکنه اگر رک و راست بگی من رو نمیخوای؟! مرد باش بابا...! نترس! من حرفه ای زندگی میکنم. تو هر لحظه حق داری که من رو نخوای. منم جلوت رو نمیگیرم. چون بودن و موندنی که به خاطر خواهش و التماس باشه، مفت نمی ارزه. دیگه دوستم نداری؟! خب رک بگو. ناراحت نمیشم! من عزت نفس دارم آقا! و به لطف همین عزت نفس، در جواب هر رفتنی، یه جمله میگم: "به سلامت. آرزوهای قشنگ دارم برات." چی فکر کردی؟! که اگر بگی من رو نمیخوای، میگم نه تو رو خداااا بمون؟! نه بابا! من انقدر حقیر و آویزون نیستم. اینکه تو من رو نمیخوای، اصلا به این معنی نیست که من بدم یا چیزی کم دارم. من فقط توی سلیقه ت نیستم، همین...! مرسی که این مدت برام وقت گذاشتی. برو دنبال آرزوهات، اصلا هم به من فکر نکن، چون من واقعا ناراحت نیستم! ناراحت نیستم چون برات آرزو نبودم. من سهم کسی میشم که براش عین آرزو باشم. خوشحالم که زود فهمیدم برات آرزو نیستم. مراقب خودت باش خوشتیپ. خدانگهدار. اوه راستی! یه روز به خودت افتخار نکنی که من رو تجربه کردیا... اوکی؟! من خودم خواستم که باعث تجربه تو بشم... توهم فتح کردن من رو نداشته باشی! بای بای...🖤
جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉
من فکر نمیکنم خانوادم تقصیری داشته باشم چون اون زمان همه مثل هم بودن پدر من بیکار بود یه مدت و مادرم مجبور بود تو خونه قالی ببافه تا خرجمون در بیاد تنها خاطره بد اونروزا برام این بود که مامانم نمیتونست میوه درجه یک بخره و میوه هابی که میخرید توش پلاسیده هم بود یا اینکه چند سالی یبار مانتو یا کیف مدرسه میخریدم ولی از اون سالها هر چی باد دارم پر از شادی بود و عشق پدر و مادذمون
انشاالله که قدرتو بدونه و خودشو اصلاح کنه ازین که خود کفا شدی به خودت افتخار کن شاید شوهرت به خاطر ...
آب از سرم گذشته دیگه ، برام مهم نیست ۳۶ سالمه . اون موقعی که باید برای لباس ذوق می کردم نداشتم ، اون موقعی ک باید بیرون میرفتم نرفتم ، اون موقعی ک باید با عشقم تو خیابون ها قدم میزدم کسی کنارم نبود الان دیگه دیره واسه همه چی .
ما ندار نبودیم پدر مادرم شعور زندگی نداشتن همیشه افتخارشون به این بود که همه درآمد شون رو پس انداز می کنن برای پسرای بی مصرفشون خونه و حتی وسایل خونه و باورتون نمیشه سرویس طلا هم می خریدن برای آیندشون که بخوان عروسی کنن ولی تن ما دخترا لباس نمی کردن و حتی یادمه که هفته ای یک بار غذا می پخت. الان که پسراشون رو شناختن به خودشون اومدن که دیگه خیلی دیره