2777
2789
ن بابامگه شوهر ایندت مال بقیه رم دیده ک بخواد با شما مقایسه کنهفک میکنه براهمه همینجوره

پسرای الان پو رن میبینن بخاطر همین اره مال بقیه رو دیدن😐

شاید بعدا شعرای منم مورد تمجید قرار گرفتن
ن بابامگه شوهر ایندت مال بقیه رم دیده ک بخواد با شما مقایسه کنهفک میکنه براهمه همینجوره

به نظرم محاله کسی الان ندیده باشه

دیگه مثبت ترینا هم دیدن به نظرم

اما جدای از ازدواج رو مخ خودمم هست خیل بد فرمه

روم نمیشه با مامانم مطرح کنم واسه جراحی وگرنه حتما اقدام میکردم

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

به نظرم محاله کسی الان ندیده باشهدیگه مثبت ترینا هم دیدن به نظرماما جدای از ازدواج رو مخ خودمم هست خ ...

ولی فکر کنم مشکلات اینجوری رو همه دارن 

تو همین سایت خیلیا میگفتن اون ناحیه شون تیره ست یا چیزای دیگه

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
اره منم زیاد دیدمهم تیرگی هم لابیاشانس اینم مشکل منه دیگه

حالا اگه خدای نکرده ی مشکلی وسط صورتت داشتی خوب بود؟

مثل منکه دناغم اندازه ی چماقه😁💔

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792