مادرم اومد پیشم بچم بی قراری میکرد دوماهشه
بعد صبح رفته زنگزده برات پول میریزم برو گوشت بخر گفت برا کی برا خودت من فضولی کردم رفتم سریخچال دیدم دوتا بسته داری گفتم عیب نداره رفتی ولی من گوشت و مرغ و چون دستام درد میکنه از بعده زایمان مادرشوهرم میگیره تمیز میکنه من جمعه میخواستمبرمبیارم
گفت میدونم گفتم شاید ندارید اخر ماهه
بعد بیشتر تو مخمه رفته به خواهرمم گفته براش سفارش بده خیلی بهم برخورده
خدایی نشده شما بعضی وقتا گوشت و مرغتون تموم بشه؟حس حقارت کردم وضع مالیمون بد نیس اخه
از اونورم خواهرماومده بچه مو نگه داره میگه خونت چسذره ست ادم نمیتونه راه بره
من اصلا نگفتم بیان بخدا خودم از پسکارام بر میام