خیلی ناراحتم نمیدونم من مقصرم یا مادر دانش آموزم

اونوقت مادره فکر میکنه بله من مقصرم،دفعه پیش بخاطر ی رفتار دختره مادرشو خواستن مدرسه رفتم از معاون خواهش کردم که چیزی بهش نگن و با ملایمت رفتار کنن معاون هم همش از دست من ناراحت بود که اجازه ندادی طوری که نیازبود باهاش برخورد کنم مادره هم بعدش جای تشکر اومد کلی حرف بهم زدو رفت فقط لبخند زدم چیزی نگفتم،گفتم اشکال نداره

اینسری دیگ کاری ندارم،فقط ازدرون حالم بده اشکامو نمیتونم کنترل کنم

جالبه به مدیر گفته بود مقصر معلمه مدیرم چیزی بهش نگفته بود به من گفت نباید رضایت نامه رو قبول میکردی میذاشتی گریه کنه

اتفاقا همین دیروز بغلش کردم گفتم پول و بده به مامان بگو انشاالله دفعه بعد میریم یه اردوی بهتر الان زمانش گذشته دیر اوردی.قیافشو کج و کوله کرد رفت نشست

از نظر روحی حالش مناسب نیست

درسته بین عقل و دلم عقلمو انتخاب کردم،البته بازهم به مدیر گفتم اگر اشکال نداره به مسئولیت من ببریم که گفت نه اگر اداره باخبربشه جفتمون اخراج میشیم که بچه رو بدون بیمه بردیم

اول

خیر

شما بگو سرکوچه اگر خدایی نکرده اتفاقی بیفته اول از همه بازهم منه معلم مقصرم...

تو عمرم انقدر معلمهارو مظلوم ندیده بودم امروز دلم به حال خودم و همکارام سوخت دربرابر هرگونه صبحتی که بهم گفتند فقط سکوت کردم

انشاالله صحبت کردم آخر ماه یه اردوی دیگه ببرن بچه هارو اما من دیگه نمیرم امروز خیلی اذیت شدم و کل اردو چشمام اشک بود 

درسته تجربه کسب کردم دلم به هیچ دانش آموزی نسوزه و ازاین به بعد جدی برخورد کنم اگر گریه کردن بی اهمیت باشم و هرکار که منطقم میگه درسته انجام بدم.

اگر رضایت نامه رو نگرفته بودم حداقل مدیر پشتم بود

مادره فکرمیکنه من وظیفه دارم همه کارهای اونو انجام بدم،۴۰دانش آموز رو اداره کردن خیلی سخته اما هم صحبتی بااین مادرها سختتره

سلام عزیزم ممنون.

نه مدیر دیگه چیزی نگفت فقط گفت ازاین به بعد رضایت نامه تواین شرایط نگیر منم گفتم چشم چون حرفشون حق بود متاسفانه من احساسی عمل کردم.

اما مادره واقعا ناراحتم میکنه چه کارهاییکه من واسه این بچه نکردم و یکبار تشکر نکرده فقط هرروز زنگ میزنه به مدیر که معلم خشنه معلم بی درکه و...

جالبه40دانش آموز دارم خداروشکر هیچکس تاحالا اعتراض نکرده هردقیقه پیام میدن تشکر میکنن این مادر مسئولیت خودشو انداخته گردن من

امروز خیلی بهم ریختم دختررو سرکلاس دیدم همش فکرمیکردم الان چطور بگم نمیتونه بره اردو اونقدر حالم بدشد که موقع رفتن به دفتر چیزی نگفته مدیرگفت چیشده چرا رنگت پریده حاله بچه هام خیلی واسم مهمه اگر مهم نبود که اون اشتباهو نمیکردم رضایت نامرو ازش بگیرم

دقیقا منم با ناراحتی به مدیر گفتم همیشه ما معلمها مقصریم یکبار نشده اشتباه خودشونو قبول کنن دیواری کوتاه تراز ما پیدا نمیکنن.

باورتون نمیشه از دیشب که شام خوردم تاحالا چیزی نخوردم اونقدر حالم بده

متاسفانه دفعه گذشته باهاشون خیلی خوب برخورد کردم جتی یک ساعت اضافه گذاشتم باهاشون حرف زدم احساس میکنم فکرکرده من ترسیدم

اینسری بیاد اصلا باهاش صحبت نمیکنم میگم هرمشکلی هست با مدیریت صحبت کنید.

مدیر آخرش دید حالم بده گفت من میدونم چقدر توکارت موفقی و تو هم پایه ها ازهمشون بهتری،اما تو معلمی باید دلسوزی رو بذاری کنار با منطق پیش برو تا این مشکلات پیش نیاد