2777
2789
عنوان

شما باشین چیکار میکنید

155 بازدید | 11 پست

اگه کسی تو اقوام باشه که سن بالا باشه و سواد هم داشته باشه 

اما همه ی کاراشو شما باید کنید 

مثلا دکتر رفتن این ها 

شمام درگیری های خاص خودتون داشته باشید و نتونید به موقع ببرینش 

و از اون ور عذاب وجدان بگیرین 

مثلا دندونش درد میکنه میترسه بره دکتر 

و از اون ور هم شما کارای خودتون داشته باشید

چیکار کنم بچه ها 

میگید اقوام خب این شخص فرزندی خواهری پدری همسری کسی رو نداره؟

 در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

پدر مادرش فوت شده و تقریبا چشم امیدش به من هست همیشه تنها زندگی میکنه

خانومه؟ چند سالشه؟‌

نمیشه تو روزایی که سرت خلوت‌تره بهش کمک کنی؟ 

ولی زیاده روی هم نکن تعادل 

 در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت

خانومه؟ چند سالشه؟‌نمیشه تو روزایی که سرت خلوت‌تره بهش کمک کنی؟ ولی زیاده روی هم نکن تعادل

50 

مثلا در حد بردن به دکتر اینا 

بخدا خیلی وقت ها وقت نمبکنم 

هفته ی قبل به قدری کار داشتم که از کارم حالت تهوع پیدا کردم 

این خانوم هم ترسوعه میترسه 

ولی منم وقت نمیکنم به کارای خودم برسم 

از اون ور عذاب وجدان میگیرم میبینم که اون بدبخت از دندون درد تو عذابه منم جند روز معطل میکنم تا برسونم به موقع 

خانومه؟ چند سالشه؟‌نمیشه تو روزایی که سرت خلوت‌تره بهش کمک کنی؟ ولی زیاده روی هم نکن تعادل

50 

مثلا در حد بردن به دکتر اینا 

بخدا خیلی وقت ها وقت نمبکنم 

هفته ی قبل به قدری کار داشتم که از کارم حالت تهوع پیدا کردم 

این خانوم هم ترسوعه میترسه 

ولی منم وقت نمیکنم به کارای خودم برسم 

از اون ور عذاب وجدان میگیرم میبینم که اون بدبخت از دندون درد تو عذابه منم جند روز معطل میکنم تا برسونم به موقع 

50 مثلا در حد بردن به دکتر اینا بخدا خیلی وقت ها وقت نمبکنم هفته ی قبل به قدری کار داشتم که از کارم ...

ترسو نیست احتمالا اضطراب اجتماعی داره 

نه عزیزم‌چرا عذاب وجدان خب شما اون تایمی بتونی کمک میکنی داری به عنوان یک انسان یک کار خوب میکنی وظیفه نیست . بهش توضیح بده من بعضی وقتا کارم بیشتر میشه شاید طول بکشه ناراحتم نباش عزیزم

 در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت

ترسو نیست احتمالا اضطراب اجتماعی داره نه عزیزم‌چرا عذاب وجدان خب شما اون تایمی بتونی کمک میکنی داری ...

بخدا من نمیرسونم اما خب عذاب وجدان هم میکشتمم 

اینم هرچقدر بگی میخاد بگه اره من بی عرضه ام و فلان 

نمیخاد خودشو عوض کنه 

منم واقعا نه میرسونم نه هم میتونم بیخیال شم

بخدا من نمیرسونم اما خب عذاب وجدان هم میکشتمم اینم هرچقدر بگی میخاد بگه اره من بی عرضه ام و فلان نمی ...

نه عذاب وجدانی نیست 

سنشم اونقد خیلی زیاد بالا نیست که نتونه از پس خودش بربیاد

اعتماد به نفس نداره 

با مادرت صحبت کن نظرش رو بپرس ببین چی میگه 

کاش سعی کنه خودش رو درست کنه ای حرفا چیه اخه

 در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت

مامانم میگه برو کاراشو انجام بده ثواب داره

ثوآب بیشتر وقتی داره که ناتوان باشه نه که سالم ولی کاری واسه خودش نکنه.

فقط وقتایی بیکار میشی برو کمکش بده 

عذاب وجدان هم نداشته باش گل دختر

 در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز