درس بگیرید از زندگی من

دقیقا بخاطر اینکه این تروما ها بیشتر نشه از طلاق میترسم... چون واقعا روحم نابود شده 

من میرفتم پیش تراپیست از بچگی خودم میگفتم خود مشاوره بغض میکرد و می‌گفت چطوری این حجم رو تحمل کردی ؟؟؟ 

همسرم اعتیاد نداره عزیزم الان کامل سیگار رو گذاشته کنار و چندماه یبار اونم تو سفر پیش خودم می‌کشه 

گاهی هوس قلیون بکنه زنگ میزنه میگه هوس کردم بکشم ناراحت نمیشی ؟

معتاد نبود تو مجردی ولی بالاخره می‌کشیده که بعدها باهام دردودل کرد گفت من تا۲۵ سالگی لب به سیگار نزده بودم شرایط زندگیم و شدت تنهایی باعث شد برم سمت سیگار 

شرایط زندگیش واقعا بد و سخت بوده خبر دارم 

یه سوال دیگه 

من از دیدگاه خودم می‌دونم این زندگی سمی هست 

ولی می‌خوام بدونم از نظر خود شما چرا سمی هست ؟

چطوری خودمو جمع کنم درس بخونم؟؟؟؟

خیلی افسرده شدن حتی حس نفس کشیدن ندارم بی حس شدم سر شدم 

هرروز دارم به کنکور نزدیک تر میشم 

لطفا اگر حوصلشو داری برام بنویس آگاهم کن ... 

من خودم می‌دونم بیخودی دل بستم به این زندگی یه چیزی ته دلم هی توجیه می‌کنه برام ؛ شاید چون این آدم از فضای مجردی منو نجات داد همچین حسی دارم ولی باز در عین حال می‌دونم کارم اشتباهه .

از کدوم کار همسرم حس بی عرضگی گرفتی میشه بگی عزیزم ؟

نمیشه 

مادرم از وقتی فهمیده دوباره می‌خوام بخونم مدام رو اعصابمه هی میگه چرا صبح دیر پا میشی مگه کنکور نداری 

دوره زمونه بیکاری نیست الان درس بخونم به جایی برش خانم خودت باشو فلان ... مثلا میاد دلسوزی کنه میزنه خراب می‌کنه 

نمیدونم آدم معتقدی هستی یا نه . ولی استخاره گرفتم برای طلاق نهی شد اونم شدید 

پوف

من رفتارم خیلی خوبه اخلاقم عالیه ولی ایراداتم ایناست: زودرنجم اونم نه به شکل لوس 

درمورد سیگار هم از بعد قول دومش دیگه نکشید فقط تو سفر اونم کنار خودم و می‌پرسه اگر ناراحت میشی ته دلت بهم بگو نکشم 

قبلا معتاد به سیگار نبوده وقتی خالش بد بوده می‌کشیده 

الآنم دوبار حرف طلاق زدم پیشش هردوبارش رفته بود کشیده بود وقتی از من هم تا امید میشه و فرم می‌کنه دوسش ندارم می‌ره سمت سیگار 

قرصی نیست 

ماشین داره شغل داره ... ولی اگر پدرش سهم خونه رو بده خونه دار هم میشیم اما نمیدههههههنهه

دوران عقد با مشکلات مالی کوفتم شد سر هر مراسمی استرس داشتم .

حتی برای تولد خودم چندروز قبلش همیشه ناراحت میشدم که بدبخت شوهرم دستش خالیه نمیتونه کاری بکنه جلوم شرمنده میشه .چون همیشه سعی میکرد خوشحالم کنه البته الان اینطوری نیست .

ولی خب پدرش نمی‌ده اصلا براش مهم نیست پسرش داره پاره میشه با اینکه سهم خود همسرمه

اره دقیقا نمیتونه کارو زندگی رو کنار هم مدیریت کنه 

ولی از نظر شغلی و اینا بی عرضه نیست 

پسر به شدت با جنمیه پدرم از نظر شغلی قبولش داره

می‌دونی تازگی ها شک کردم که واقعا دوسم داره یا نه فقط توجهم براش مهمه 

چون تو کل این دوسال به خصوص جدیدا من اگر قهر کنم دوباره میشه مثل روزهای اول ( چون توجهم رو ازش میگیرم ) ولی در حالت عادی اگر ناراحت باشم کاری نمیکنه 

احساس میکنم اونم اختلال داره فقط توجهمو میخواد نه خودمو 

ولی خب تو حرفاش اینطوری نیست میگه میمیرم برات تلاش میکنم برات و.... حتی الان که تو اوج سردی هست بازم محبت زبانی داره هعی