متاسفانه تا میام اکس سمی خائنمو فراموش کنم هر روز سر نهار تو محل کار میبینمش
دو روز پیش من پشت ستون نشسته بودم یعنی دیده نمیشدم، یهو این مرتیکه رو دیدمکه با یه دختره اومدن اینم خم شده بود توگردن دختره داشت یه چیزی در گوشش میگفت
منم با دوستم که دختره نشسته بودم، از حرصم بلند شدم الکی رفتم نون برداشتم که منو ببینه (میدونم نباید برام مهم باشه ولی اون لحظه دلم خواست بفهمه که من اونجام)
شبش اینستاشو چک کردم دیدم همون روز ۳ تا دختر جدید فالو کرده
خلاصه که خیلی اذیتم🙂 فکرش همش تو سرمه مثل خوره داره مغزمومیخوره…