من از طریق یه دوستی با یه آقایی که نه کم سن و سال بودن و نه کم تمکن آشنا شدم. ایشون سالها مقیم کانادا بودن با تحصیلات بالا و قرارمون هم دقیقا دیت بود
محل قرارمون جلوی یکی از پارک ها بود که به هر دو نزدیک باشه و از همون جا تصمیم بگیریم کجا بریم.
ایشون فرمودن همینجا پارک هم خوبه بشینیم. نشستیم و گلوی هر جفتمون خشک شد. آخر سر من بلند شدم و رفتم از بوفه دو تا آب معدنی گرفتم و گفتم گلوی من خشک شد و ایشون اون آب رو یک نفس سر کشیدن و یه آخيش هم گفتن😀
دوست مشترکمون که بعدا باهاش دعوا کزده بود گفته بود دقت نکردم و فکر کنم بد شد. فکرررر کنم. یعنی مطمئن هم نبوده😀
پررو پررو برای قرار دوم هم که تماس گرفت منو از طرف یه دوستی به خونه ایشون برای یه جمع دوستانه دعوت کرد. دیگه مونده بودم چی بگم!!!!