2777
2789
عنوان

در جلسه‌ی خواستگاری چی بگیم (آموزش)

| مشاهده متن کامل بحث + 3137 بازدید | 356 پست

مشکلات زندگی در یک ساختمون 2

  • با خانواده شوهر تو یک ساختمونیم. مادر شوهرم فرهنگش ضعیفه تا با شوهرم بحثمون بشه سریع میاد و من رو دعوا میکنه. قبلنا ۸ صبح میومد در خونم در میزد. امروز مهمون داشت ساعت ۹ و نیم اومده جلو در که میخوایم برنج رو بیایم خونه تو درست کنیم. منم شبا دیر میخوابم گفتم مگه الان میخوای درست کنی گفت نه ساعت 11. فقط اومده بود اذیت کردن من
  • برای ناهار و شام به اجبار همسرم میریم خونه مادر پدرش. برادرشوهرم اینا هم میان اونجا. جدیدا مادرشوهرم همش داره با سویا غذا میذاره. قیمه با سویا، ماکارونی با سویا، لوبیا پلو با سویا، عدس پلو با سویا، گاهی وقتا سویا رو با پیاز سرخ میکنه و اون میشه غذامون. من شنیدم سویا تراریخته است و ضرر داره خوردنش. خونواده من اصلا نمیخورن، من انتظار ندارم تو این گرونی همش گوشت بگیرن، اصلا غذای گیاهی بذاره ولی سویا نذاره. به خدا سیب زمینی سرخ کرده بهتر از خوراک سویا است. من دیگه از بوی سویا حالم بد میشه. امروز دیدم واسه شام داره سویا سرخ میکنه، وقتی اومدیم خونه خودمون به شوهرم گفتم من خونه بابام سویا نمیخوردم. اینجا یه روز درمیون دارم سویا میخورم. برو یه چندکیلو گوشت بخر بده مادرت اینقدر سویا نذاره. همسرم میگه سویا مفیده. مادرم به فکر سلامتی ماست. همسرم که میدونم گوشت میخره اما ممکنه به مادر و پدرش بربخوره، چون دوست ندارن ما براشون خرید خونه کنیم و از اون طرفم از اینکه خرج خرد و خوراک برادرشوهر و جاریمم ما بدیم، زورم میگیره هنوز مادرشوهرم روغن حلبی استفاده میکنه دلم نمیخواد به خاطر غذا اعتراض کنم ولی واقعا خسته شدم.
  • هر روز مادرشوهرم با سنگ میزد شیشه بیا پایین شام درست کن یا اگه کارگر داشتن، صبح ساعت شش میومد بیدارم میکرد که برم پایین کاراشون رو بکنم منم مجبوری میرفتم

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید.

بیشتر ببینید

مشکلات زندگی در یک ساختمون 3

  • مادرشوهرم داره نگهبانی من رو میده که کجا میرم، کی میرم، کی میاد در خونه حتی یه بار رفتم یکم نون خشک داشتم به یکی ازین ماشینها بفروشم، وقتی من برگشتم اومده یه چیزی انداخته ته یه سبد و آورده بفروشه و رفته کل آمار رو درآورده که چی فروختم چند کیلو و قیمت چند! حتی کارت عروسی برامون فرستادن جداگونه ولی اون مال ما رو نداده که من نرم عروسی.
  • مادرشوهرم انتظار داشت هرجا میخوام برم بیام و ازش خداحافظی کنم و اطلاع بدم (چون جاریم این کارو میکنه) ولی من این کارو نکردم واسه منم مهمون میاد ناچارم به اونا بگم، واقعا خونوادم معذب میشن
  • خیلی ضعیف و ترسو و پر از استرس شدم وحشتناک بهم استرس وارد میکنه مادر شوهرم. واسه دخترام رفته بودم خرید کنم با دل خوش داشتم میچرخیدم،  زنگ زد گفت داره واسم مهمون میاد. کجایی؟ گفتم دکتر دارم. بهم گفت پس کی بیاد شام بذاره. با لحن خیلی بد و طلبکار گفت
  • حیاطمون با مادرشوهرم مشترکه؛ مثلا هرچیزی که همسرم میخره بااااید حتما بهش بدیم
  • از این میسوزم که خواهر شوهرم و جاریم وقتی میان خونه پدرشوهرم، بچه‌هاشون رو میفرستن خونه من و خودشون میشینن به غیبت و آشپزی.
  • مجبورم ناهار و شام برم اونجا، به تازگی موفق شدم صبحونه رو حذف کنم و نرم. وگرنه تا قبل عید صبحونه هم باید میرفتیم اونجا. همه بهم میگن خوش به حالت، آشپزی نمیکنی، غذای آماده میخوری، خرج ندارین ولی به خدا راضیم تو خونه خودم نون و پنیر بخورم ولی اونجا نرم. آرزومه یه بار با تاپ شلوارک بشینم سر سفره. آرزومه با همسرم دوتایی غذا بخوریم و مزاحم دور و برمون نباشه
  • جاریم دختر خوبیه ولی بچه اش که عزیز دوردونه است از اول ازدواجمون دائما مزاحم حریم شخصی من و همسرم بود. همسرم میگفت حق با توئه ولی من روم نمیشه چیزی بگم. این بچه که کم کم بزرگ شد، شرایط بهتر شد، الان نزدیک ۹ سالشه ولی با به دنیا اومدن پسرم، دوباره مزاحمتا شروع شده. من خودم خواب درست و حسابی ندارم. یه وقت سر ظهر یا بعد از ظهر با بچه ام میخوابم، میبینم زنگ در رو میزنن و این میاد خونه ما و خواب من هم میپره. حتی میبینه بچه خوابه بازم میمونه و میره اتاق بچه. اون سری من و پسرم تو اتاق خواب بودیم، دیدم از اتاق پسرم صدای کوک کردن اسباب بازیش میاد و داشت اسباب بازی که باطری نداره، هی کوک میکنه تا کار کنه. یه بار داشتم به بچه شیر میدادم و لباس مناسب نپوشیده بودم، همزمان از محل کارم یه تماس مهم داشتم که این زنگ زد و من درو باز نکردم، من یادم رفته بودم کلید رو بردارم و کلید اون طرف در بود،  دیدم داره کلید رو میزنه تا بیاد داخل و من سریع یه حوله تنپوش پوشیدم. سریع همه چیز رو میره به مادرشوهرم خبر میده؛ مثلا اون سری گفته بود زنعمو به بچه شیرخشک داده. کلا خیلی فضوله، منم هیچی نمیتونم بگم، فقط سکوت میکنم.

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید.

بیشتر ببینید

مامان ها✋✋ طاها من مشکل توجه تمرکز و تاخیر کلام داشت.

دو سال برای گفتار درمانی حضوری می‌رفتیم که بی نتیجه بود.😔

تا با خانه رشد که صد تا درمانگر تخصصی گفتار و کار و روانشناس آنلاین هستن آشنا شدم، برای هر مشکلی هم آقای خلیلی بهترین درمانگر رو بهم معرفی کرد. 

این مدت خدا رو شکر پسرم خیلی پیشرفت کرده.🤩🤩

اگه نگران رشد و تربیت فرزندتون هستین خانه رشد عالیه. شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید.

مشکلات زندگی در یک ساختمون 4

  • مادرشوهرم روزی سه چهار بار بدون در زدن میاد تو خونمون. شب‌ها تا دیر وقت تو خونمونه. از اون طرفم صبح ها هم تا بیدار میشم سرسفره صبحانه دوباره میادش. خیلی موذب میشم. امروز به شوهرم گفتم تو رو خدا یه کاری کنه دیگه خسته شدم مادرت دائم این طرفه، اصلا حریم خصوصی ندارم.گفتم آخه نمیشه که شبا تا وقت خواب اینجا باشه، صبح ها هم اول وقت بیادش. گفتم والا مامان خودمم باشه دیگه شاکی میشم. گفتم از مادرت خواستم وقتی مهمون واسم میاد، کمتر بیاد اینطرف اما بازم میاد تا لحظه آخر میشینه.
  • یه ساله عروسی کردیم، با مادرشوهرمم همسایه هستیم. تا قرار میشه یکی بیاد خونمون یا خانوادم رو دعوت کنم، شوهرم میگه باید پدرمادر منم دعوت کنی. مثلا عمم اینا بیان خونمون و من به مامانم بگم بیاد کمک و مهمون بمونن. میگه باید به مامان منم بگی بیاد.
  • دو روز رفتم خونه مامانم. من طبقه پایین مادر شوهرم هستم. البته ورودی جداست. اصلا ربطی به هم نداریم. دو روز خونه نبودم، اومده توخونم پردم شسته. گلیم فرشم رو شسته. انگار خونه خودشه. خودش رو صاحب خونه میدونه. بعد پرده من اکلیل داخلشه. ۳ ماه بیشتر نیست گرفتمش، تمیز بود. مثل اسکل ها با دست شسته. کلا چروک شده اومده انداخته به چوب پرده. اومده میگ خونه تغییر نکرده. گفتم نه. میگه پرده و گلیم رو شستم. منم نگفتم دستت درد نکنه گفتم خراب شده. چروک شده. از غصه کندم، گذاشتم گوشه خونه که بدونه بدم اومده تا چند وقت پیشم کلید خونمون رو داشت. خودش یهو کلید مینداخت تو در میومد. خدا بهم رحم کرد که کلید گم شد.
  • پدرشوهرم اینا طبقه بالای ما زندگی میکنن. الان که دیگه پسرم یکم بزرگ تر از قبل شده، هرروز میاد پسرم رو یکی دوساعت میبره خونشون یا خودشون میان هر روز خونم.
  • با خانواده شوهرم توی یک ساختمونیم. همش هویج میگیرن هر چند روز یبار با پرویی میگن اب بگیر. تمام وسایلم نوعه. تازه عروسم. زیاد دلم نمیاد استفاده کنم. من تا حالا برای خودمون اب هویج نگرفتم. بیرون هست خب از اونجا میشه گرفت.

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید.

بیشتر ببینید

مشکلات زندگی در یک ساختمون 5

  • دعوا با شوهرم بالا گرفت. مادرشوهر و پدرشوهرم اومدن بالا و به من میگفتن خفه شو لال شو. پدر شوهرم میگفت تو زن بی چاک و دهنی هستی به شوهرت امر و نهی میکنی. هی دعوا میکنید صداتون میاد زیادتر از کوپنت حرف میزنی زن تو دعوا باید لال باشه. شوهرم عوضیم فقط سکوت کرده بود تازه میگفتم میبینی مادرت چی میگه بهم. میگفت هنوز که نزدتت اینجوری میکنی. ساکت شو گوش کن چی میگه. تمام مدت لال بود ازم دفاع نکرد با اونا همراهی کرد
  • شوهرم فقط برای شام میاد خونه. اون هم برای اینکه به پدر و مادرش فشار نیاد به من میگه تا وقتی زنده ان باید پیششون باشم.
  • با مادرشوهرم توی یک ساختمونیم. باید براش همیشه توضیح بدم. هرچی بخوام بخورم، بخرم، خرج کنم، بیرون برم، دیر بیام، زود بیام، چی درست کنم، چی درست نکنم، مهمون دعوت کنم، زود ییدار شم و هزار مورد دیگه
  • با مادرشوهرم توی یک ساختمونیم. خیلی اذیتم اصلا ارامش ندارم. به شوهرم گفتم هوس کیک کردم. مامانش اینا بیرون بودن اونم جلوی اونا کیک رو اورد توخونه. اصلا جرعت نداریم چیزی بخریم یا جایی بریم از بس حسودن دیروز مامانش گفت باز چیزی میخرین میرین تو خونه درو هم قفل میکنین. شوهرم گفت مامان اگه کیک رو میگی ‌هنوز دست نزده. زنم امروزم رفتم بالا بچه رو بردم خواهر بزرگش گفت خجالت نمیکشین کیک میخرین یکمم برای مامان میاوردین زشته حالا به چه مناسبت گرفته بود قدر داداشمم رو بدون
  • من بیشتر از ده ساله که ازدواج کردم از روز اول شوهرم چون کم سن و سال بود به شدت به خونوادش وابسته بود، چه از لحاظ مالی چه عاطفی. کلا عادت کرده بود تحت سلطه ی کاملشون باشه. من فکر میکردم بزرگ بشه زمان بگذره درست میشه اما نشد که نشد. تو یه ساختمون با خونوادش زندگی میکردیم ما طبقه پایین اونا بالا. خرجمون رو میدادن خوراکی خونه برنج و روغن و گوشت و.. ماهیانه میفرستادن و تو جیبی بخور و نمیر هم میریختن کارتمون با کلی منت و نیش و کنایه ی مادرشوهر. تا اینکه من تصمیم جدی گرفتم درسم رو ادامه دادم و آزمون استخدامی شرکت کردم به لطف خدا بهترین شغل از نظر وجهه کاری و درآمد قبول شدم و تصمیم گرفتم زندگیمون رو از نو به صورت مستقل بسازیم. خلاصه با کلی سختی تو شهر محل کارم، خونه رهن کردم، وام گرفتم، وسیله نو خریدم الان بعد از دو سال شوهرم دیگه یک ریال هم تو خونه خرج نمیکنه. بیرون کار نمیکنه. تو کارهای خونه هم اصلااااا کمک نمیکنه. اجاره خونه و خرج خونه با منه. همش منت میزاره که بخاطر تو اومدم شهر غریب و سال بعدی باید بالا شهر خونه ویلایی اجاره کنی. وگرنه من دیگه اینجا نمیمونم. بچه رو هم دیگه مدرسه نمیرسونه خودم باید سر صبح اول بچه رو مدرسه ببرم بعد برم سرکار. حالا این هفته از طرف محل کارم 500 تومن وام گرفتم که باید نصف حقوقم رو قسط پس بدم گفتم لااقل اینو بزارم رو پول پیش که اجاره سبک بشه ولی گیر داده که الا و بلا باید بدی به من ماشینم رو عوض کنم شاسی بلند بگیرم منم قبول نکردم اونم قهر کرد رفت شهرستان خونه مادرش.

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید.

بیشتر ببینید

مشکلات زندگی در یک ساختمون 6

  • من با خانواده همسرم تو یه ساختمون زندگی میکنیم. خیلی اذیت میشم انگار وظیفه شوهرم که فکر میکنه من باید همه کاراشون انجام بدم. خودشم بعضی موقع ها مهمون میاد برای مامانش، براشون از بیرون غذا سفارش میده و میوه میگیره
  • نزدیک خونه مادرشوهرمم؛ یعنی دیوار ب دیوار. بعد خانواده شوهرم رفت و آمدشون زیاده اما ما رفت و آمد زیادی نداریم. سالی دو بار با دعوت مهمونای من بیان یا نه اما مهمونای شوهرم زیادن؛ یعنی میرن خونه مادرشوهرم باید برم پذیرایی و فردا خودم دعوتشون کنم خونه‌م. قشنگ دهنم سرویسه. از طرفی به شوهرم خوش میگذره چون من فامیل زیادی ندارم و از طرفی اصلا نمیفهمه من تو عذابم. همینطوریش ازم راضی نیستن میگن کم کار میکنی و مهمونی زیاد نمیگیری
  • خونه مادرشوهرم نزدیک خونه‌مونه. شوهرم مدام اونجاست. من و دوتا بچه رو ول میکنه، میره اونجا با خواهر و برادراش. بچه هام شیر به شیرن، سختمه دست تنها انگار از خونه فرار میکنه. وقتی میاد خونه اعصابم بهم میریزه و دعوا میکنم
  • اون هر هفته، چند روز چند روز میره شبا خونه مامانش می مونه. من اولا مخالفت می کردم، ولی وقتی نق زدناش شروع میشه، نمی تونم تحمل کنم و میگم بره
  • خانواده همسرم اینطورن که پر رفت و آمدن و مهمونا بدون دعوت میان خونشون. هر کی خونه مادرشوهرم بیاد باید خونه ما هم بیاد و اکثرا روز بعد برای وعده نهار یا شام میان خونه ما. من این هفته پریود شدم و نمیتونستم برم خونه مادرشوهرم که مهمون داشت و مهمونا هم میخواستن بعدش (احتمالا فرداش برای نهار یا شام) بیان خونمون. منم به مادرشوهرم گفتم ما دعوتیم خونه مادرم و نمیتونیم بیایم. یهو قاطی کرد کلی باهام دعوا گرفت و کلی حرف بارم کرد و گفت تو چرا روضه نیومدی اون روز مگه دکتر مهندسی و... گفت شاید برا تو عادی باشه رفت و آمد نکردن اما برای ما عادی نیست.
  • مادرشوهرم گاهی میاد دم در خونه ما ی چیزی بهمون بگه با جفت دمپایی میاد رو فرش که جلو دره خیلی دلم میشکنه
  • با مادرشوهرم توی یک ساختمونیم. مادرشوهرم از ساعت نه شب میاد پیشم و  یه ریز حرف میزنه تا ساعت یک. تمام حرفاش تکراریه از بچگی تا الانش رو یه ریز با جزئیات تعریف میکنه. بخدا پر حرف تر از این ندیدم. خودم هزار تا بدبختی دارم تازه برادرشوهرم هم میاد باهاش. هیچ حریم خصوصی ندارم اسایش ندارم با شوهرم یه شب تنها نبودیم ک بعد شام یه میوه ای، چایی چیزی کوفت کنیم. بداخلاقی و بد محلیشم کردم ولی حالیش نی به شوهرمم میگم بهش بر میخوره. سیرم از زندگی دنبال یه راه واسه خودکشی ام

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید.

بیشتر ببینید

مشکلات زندگی در یک ساختمون 7

  • مادرشوهرم هرجایی هم بیرون شهر میریم باهامونه، به بهونه اینکه نمیدونم دلشوره میگیرم تا شما میرین و میاین، دلم هزار راه میره مثلا میرم خونه مادرم که ببینمشون اینم میاد یا هر جا میخوایم بریم اینم میگه منم ببرید با شوهرم هزار بار دعوا کردم با زبون خوش حرف زدم که وقتی میخوایم بریم جایی بهش نگو میگن باشه ولی تا میایم حرکت کنیم میبینیم جلو در حاضره تا حالا تنهایی باهم نتونستیم هیچ جایی بریم یه بار رفتیم بهش نگفتیم اومدیم دیدیم خودشو زده گریه کرده
  • دلم لک زده خانوادم رو بگم بیان خونه م ولی مادرشوهر عوضیم و پدر شوهر و بچه هاشون هر دفعه خانوادم هر شش ماه میومدن هزار بار به روم میارن که خانوادت شام اومدن. خدا سزاشون رو بده. انگار براشون گوسفند میکشتم. همش هم غذای ساده بود واسه همون دیگه ترجبح دادم نیان
  • شوهرم انتظار داره وقتی پدر و مادرش میرن مسافرت، برادرشوهرم بیاد خونه ی ما. مادرشوهرم هر سال میره کربلا و انتظار داره که توی مدتی که نیست من از پدرشوهرم و برادرشوهرم مراقبت و مواظبت کنم.
  • مادربزرگ شوهرم مریضه. مادرشوهرم و خواهر برادراش نوبتی نگه می‌دارن. این تو نوبتش میره حتی شب هم نمیمونه و برمیگرده خونشون. طبقه بالای ما هست، مادرش رو تو نوبتش میاره خونه ی من چون مادرش خیلی پیره نمیتونه مادرش رو ببره بالا. پررو هست مادرشوهرم اگه رک هم بگم نیارش اینجا باز قبول نمیکنه. غیر قابل تحمل هست فعلا شرایطش هم ندارم از این خونه برم.

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید.

بیشتر ببینید

مشکلات زندگی در یک ساختمون 8

  • از اول عروسیم تا الان که دوسال میگذره همش میریم پایین پیششون غذا میخوریم. من مدتیه که قصد داشتم خورد و خوراکمون رو ازشون جداکنیم. با همسرم هم خیلی صحبت کردم. اولش خیلی مخالفت میکرد ولی بعد راضی شد. الان نزدیک ده روزه من بالا غذا میپزم ولی متاسفانه خودش میره پایین غذا میخوره و من همش تنها غذا رو میخورم. خودش میگه من از خونوادم جدا نمیشم.
  • با پدر شوهرم توی یک ساختمونم. رفتم آشغال بذارم دم در جوری که بشنوم داره میگه کم بخورید دیگه ذلیل شده ها. بر پدر و مادرتون لعنت. اگه بخوام کارایی که اون میگه رو انجام بدم. باید نه بخوریم، نه بپوشیم. باید بمیریم در کل که اون از ما راضی باشه. دخترم یک ماه پیش مریض بود دکتر بردیم. میگفت عرضه نداره یه بچه نگه داره! فقط بلده پول به دکتر بده. دم به دقیقه فقط بلدن ببرن دکتر. فکر کرده درمانگاه سر کوچه که ویزیتش ۲۰۰ تومنه بردیم. تو راه پله ها داره میگه افریته داره جیب بچم رو خالی میکنه. ما هرچی میخریم قشنگ نگاه میکنن. منم اصلاااا ولخرج نیستم  ولی چپ و راست میگن بیچاره پسرمون. حالا امروز پدرشوهرم میگه حرومه! مال پسرم رو حروم کنید بخدا حرومه. منم گفتم مگه ما چیکار میکنیم. میگه نه کلا میگم.  پسر من صبح تا شب کار میکنه. زحمت میکشه مال پسرم رو هدر بدین حرومتون میشه از دماغتون میاد. منم همیجوری ماتم برد البته رفتار همیشگی شونه راضی نیستن من و دخترم چیزی بخریم یا چیزی بخوریم. دخترم عادت داره شیر بخوره هر روز باید براش شیر بگیرم. با من دعوا میکنن چه خبره یه سری گوشت شوهرم خریده بود. مادرشوهرم اومد برام بسته بندی کرد؛ یعنی فقط اندازه شوهرم گوشت گذاشته بود. میگفت این واسه شام پسرم اینم ناهارش. واسه شمام ضرر داره گوشت نخورید، گرونیه

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید.

بیشتر ببینید

مشکلات زندگی در یک ساختمون 9

  • با جاریم تو یه ساختمونیم. دوماه پیش سر راه پله ها دعوا کردیم. من یه روز در میون تمیز میکردم اون نمیکرد. بعد میگفت من تمیز میکنم اون نمیکنه. من این حرفش رو اتفاقی شنیدم. رفتم بهش گفتم تو کی کردی من دارم یه روز در میون تمیز میکنم ۱۰ ساله ازدواج کردم یک بار راه پله منو تمیز کردی؟۲۴ ساعتی ام بالا پشتبومین. دعوا حسابی کردم
  • خونه مادرشوهرم مهمون اومده بود. با اینکه شوهرم کلی براش شکلاتای گرون خریده بود اومده بالا میگه شکلاتتاتون کجاس، داره مهمون میاد. منم شکلات ها رو دادم. با پررویی نصف بسته رو ریخت تو شکلات خوریاش منم ناراحت شدم. گفتم اینارم بگیر پس. اونارم گرفت برد پایین خیلی حرص خوردم انگار برا من مهمون نمیاد یا امروز صبح اومد بالا از تو یخچالم چند بسته گوشت گردن با چند بسته گوشت چرخکرده برداشته بخدا جرات ندارم دست به یخچالش بزنم سریع میاد بالا سرم که چیه چی میخوای
  • مادرش لوسش کرده. از وقتی ازدواج کردم نذاشته آب تو دلش تکون بخوره همه مسئولیت ها رو انداخته گردن من. منو مادرشوهرم یجا تو یه خونه زندگی میکردیم؛ مثلا من تازه زایمان کرده بودم شوهرم رفت شمال. شوهرم زنگ زده بود مادرش درحالیکه من بخیه هام بشدت درد میکرد بهش گفت زنت خوبه خوبه تو خوش بگذرون یا وقتی پسرم شبا گریه میکرد به شوهرم میگف بیا تو اون اتاق بخواب بچه تورو به خواب نمیذاره اینم پتوش رو برمیداش منو با بچه تنها میذاشت. اگه یوقت بچه رو دکتر میبرد، مادرش میگفت چه مرگش زده تو ببریش. اینا تو ناخوداگاه شوهرم تاثیر گذاشته الان طاقت یذره تنش رو نداره؛ مثلا امروز رفته بودم مدرسه بچه ها رو گذاشتم پیشش صد تا تماس گرفته که زود باش بیا! کلی هم بهم فحش نوشته که بیا بچه گریه میکنه. طاقت هیچی رو نداره. دیگه امروز دیوونه شدم از دستش. برداشته بچه هارو اورده مدرسه جلو همه سرم داد زد چیکار میکنی

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید.

بیشتر ببینید

مشکلات زندگی در یک ساختمون 10

  • شوهرم اگه یه خرید مخصوصا گوشت و مرغ انجام بده، میبره میذاره تو فریزر خونه مامانش. بعد که ازش میپرسم چرا میگه وقت نکردم. همش میگم ما یخچال به این بزرگی داریم خب بیا بذار تو یخچال خودمون گوش نمیده. چند بار این حرکت رو کرده. دلم نمیخواد مادرش آمار مواد غذایی مارو داشته باشه.
  • تو یه ساختمونم. هر وقت خواهرای شوهرم هر پنج شنبه میان پایین خونه ی مادرشوهرم. شوهرم من رو مجبور میکنه که پاشو بریم. بعد هرکی از خونوادم که دعوتم میکنن پنجشنبه نمیره.
  • مادربزرگ شوهرم مریضه. مادرشوهرم و خواهر برادراش نوبتی نگه می‌دارن این تو نوبتش میره حتی شب هم نمیمونه بر میگرده خونشون طبقه بالای ما هست مادرش رو میاره خونه تو نوبتش چون نمیتونه ببره بالا مادرش هم چون خیلی پیر شده حتی مادرشوهرم نمیتونه دستشویی هم ببرتش میبره حیاط دستشویی میکنه چون حیاطمون سقفش بسته هست بو خونم رو میگیره نمیتونم تحمل کنم ۳روز هست آورده اینجا غذا رو به زور میخورم خیلی هم پررو هست مادرشوهرم اگه رک هم بگم نیارش اینجا باز قبول نمیکنه چیکار کنه دیگه نیاره غیر قابل تحمل هست فعلا شرایطش هم ندارم از این خونه برم

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید.

بیشتر ببینید

سربازی

من عقد هستم و خانواده همسرم خیلی دروغ میگن. وقتی به خواستگاری من آمدن گفتن پسرمون پدرش فوت شده، معاف شده ولی چند روز فهمیدیم که همه بچه هاش سربازی نرفتن و میترسن که برند و فرارین

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید.

بیشتر ببینید

مهاجرت به صورت موقت و دائم

  • میخواد من رو به کشور دیگری ببرده. من نمی تونم دوری از خانواده ام رو تحمل کنم.
  • میخوام بورسیه تحصیلی شم اما شوهرم با من نمیاد

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید.

بیشتر ببینید

تغییر باورها و اعتقادات

نماز میخونده و ترک میکنه. حجاب داشته و دیگر نداره و... و بعدها که شاکی شدم، میگه من آنها رو به خاطر خانواده هام رعایت میکردم. یا چون میخواستم فلان امتیاز رو به دست بیارم اینجوری بودم.

قبل ازدواجم دختر چادری بودم و آرایش نمیکردم. بعد عقدم تصمیم گرفتن آزاد باشم. حالا مشکل من اینه شوهرم توی لباسم حساسیت نشون میده و میگه حتما باید چادر بذاری

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید.

بیشتر ببینید

نگه داری از والدین و خواهر و برادرها در زندگی 1

  • شوهرم انتظار داره وقتی پدر و مادرش میرن مسافرت، برادرشوهرم بیاد خونه ی ما. مادرشوهرم هر سال میره کربلا و انتظار داره که توی مدتی که نیست من از پدرشوهرم و برادرشوهرم مراقبت و مواظبت کنم.
  • برادر شوهرم از شهر خودشون اومدن پیش ما و ۴ ماه موندن خونه من. خیلی اذیت شدم همش با همسرم بحث میکردم. اونم هیچ وقت به داداشش نگفت که بره. به حدی که یه بار من رو بد جور کتک زد.
  • بیش از ده ساله که متاهلم و پدرشوهرم مدت خیلی کوتاهی بعد عروسی ما فوت شد و مادرشوهرم تنها موند. تا قبل چهلم که گفتن تنهاش نذاریم و بعدش هم گفت من تنهایی میترسم و خلاصه هر شب یا باید کسی بره پیشش یا بره خونه کسی. شصت سالشم بیشتر نبود و کاملا روپا و سالمه. نه قبول کرد بره اپارتمان بشینه که تنها نباشه و نترسه، نه خونه ای بگیره که بتونه مستاجر داشته باشه و نه اینکه یه پولی بده کسی بره پیشش و نه یه خانم با شرایط خودش شبا بره پیشش. خلاصه همه راه ها رو بست. همسرم خانواده پرجمعیتی داره ولی بیشتر خواهر و برادراش تو شهر ما نیستن. چند سال اول راحت هفتاد درصد بار رو دوش ما بود، هر شب یا ما اونجا بودیم یا اون پیش ما بود. تا من اعتراض کردم و کم کم بقیه هم یکی کمتر یکی بیشتر شروع به کمک کردن. هر مرحله هم کلی همسرم مقاومت کرده و کلی داستان داشتیم تا یه قدم تغییر کرده الان بعد این همه سال من دیگه از این مزاحمتا خسته شدم. خودم شاغلم و بچه کوچیک دارم و هزار گرفتاری. حوصله مهمون بازی و معذب شدن و دخالتاش و اینا رو ندارم دیگه. به همسرم گفتم اون خواهر برادرات که این سالا کاری نکردن بیان بعد از این جور ما رو بکشن یا پول بدن شب یکی بیاد پیشش. شوهرمم به ظاهر قبول کرده اما شدیدا بچه ننه است. هی میره تو خودش

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید.

بیشتر ببینید

نگه داری از والدین و خواهر و برادرها در زندگی 2

  • مادربزرگ شوهرم مریضه. مادرشوهرم و خواهر برادراش نوبتی نگه می‌دارن این تو نوبتش میره حتی شب هم نمیمونه بر میگرده خونشون طبقه بالای ما هست مادرش رو میاره خونه تو نوبتش چون نمیتونه ببره بالا مادرش هم چون خیلی پیر شده حتی مادرشوهرم نمیتونه دستشویی هم ببرتش میبره حیاط دستشویی میکنه چون حیاطمون سقفش بسته هست بو خونم رو میگیره نمیتونم تحمل کنم ۳روز هست آورده اینجا غذا رو به زور میخورم خیلی هم پررو هست مادرشوهرم اگه رک هم بگم نیارش اینجا باز قبول نمیکنه چیکار کنه دیگه نیاره غیر قابل تحمل هست فعلا شرایطش هم ندارم از این خونه برم
  • مادرشون تصادف کرده. دوتا پاش دستش شکسته تا قبل از این مادر و دخترا یه تیم بودن علیه من. حالا پاشدن اومدن میگن مامان که مرخص بشه مستقیم میاریمش خونه ی شما. شوهرم برگشت گفت قدمش روی چشای ما. منم محترمانه گفتم عزیزم قراره تا مادرت خوب بشه سرکار نری؟ برگشته میگه چه ربطی داره. گفتم پس کی ب مادرت میرسه پررو برگشته میگه تو. خواهراشم برگشتن میگن یه عمر پسر بزرگ کرده برای این روزا! منم گفتم اوکی ربطش به من چیه! ببرین خونه ی خودش و تنبلی رو بذارین کنار. هرروز یکی از بچه‌ها پیشش بمونه، نوبت ما که شد به خودم مربوطه ب شوهرم کمک میکنم یا نه، برگشتن میگن ما کلی گرفتاری داریم. شوهر ما غریبه س. زشته.
  • دو ماهه پدرشوهرم مرده. از وقتی رفته، شوهرم ناهار خونه ی مادرشه قبلا محل کارش میخورد الان خونه ی مادرش شب هم میره اونجا شام. اگه شام داشتن میخوره، نبود میاد خونه دنبال غذا. پنجاه روز که من هرروز و بیشتر شبا هم حتی اونجا می‌خوابیدم. فکر کردم دیگه بعد مراسم چهلم زندگیمون به حالت قبلش برمیگرده ولی نه. الان من بعد یه هفته از خونه پدرم اومدم خونم ولی باز شوهرم موند خونه ی مادرش ساعت هفت که میره تا ده شب اونجا میمونه
  • پدر شوهرم فوت شده. من گاهی وقتا میرم خبر مادر شوهرم و میگیرم. مادر شوهرم خیلی دلش میخواد شبا پیشش بخوابم واقعا این مسئله برام سخته
  • مادرشوهرم دختر نداره و شوهرم انتظار داره که من برم پیشش بیمارستان بمونم و من بدم میاد و نمیخوام برم

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید.

بیشتر ببینید

نگه داری از والدین و خواهر و برادرها در زندگی 3

  • از من انتظار داره مادر و پدر پیرش رو نگه داری کنم و من نمیتونم.
  • مادرشوهر و پدر شوهرم دعواشون شده. شوهرم رفته میانجیگری کنه بعد زنگ زده میخوام مامانم رو چند روز بیارم خونه‌مون میخواد قهر کنه. اصن وا رفتم.
  • پدرشوهرم مرده و با خواهر و برادرش نوبتی میرن پیش مامانش و اونجا میخوابن. شوهرم دوبار در هفته میره
  • پدرشوهرم مریضه و روی تخت بیمارستانه، شوهرم روزی 2 بار میره خونه شون و کارهاش رو انجام میده.
  • من و شوهرم شهر دیگه ای زندگی میکنیم. برادرشوهرم شهر ما دانشگاه قبول شده و شوهرم انتظار داره چهار سال دانشگاه بیاد خونه ی ما

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید.

بیشتر ببینید
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792