حالا من میگم جدا بشم ولی وقتی قضیه جدی بشه احتمالش میدم سر عقل بیاد و خونه بگیره
میدونی س ماه پیش بهم قول داد اول مرداد ماه جابه جا میشیم دیدم هی میپیچونه منو هر روز ی چیزی میگفت دیگ کاسه صبرم لبریز شد بهش گفتم راستشو بگو چرا خونخ نمیگیری نگو پول نیست ک میدونم پول هست گفت نمیتونم پدر مادرم تنها بزارم مخصوصا مادرمو
با اینکه ۴ تا پسر داره مادرشوهرم شوهرمم آخری نیس ک بگم وابسته بار اومده
منم گفتم وقتی حرف زدیم بهم قول دادی خیلی بده ی مرد زیر قولش بزنه متاسفم برات دیگ برداشتم و اومدم خونه بابام