مادرشوهرم بهم گفت...💔

خیلی غل* میکنه.....روش نده.....من به ۷۰ سال بزرگ تر از خومم رو نمیدم....خلیا جنبه خوبی ندارن

...خواهش میکنم نزار فک کن زرنگ هستن و شما شما خدایی نکرده *ل.....

انجام بده بعد تگم کن...میشه؟

از حالا مشخصه چه مادر شوهریه من نمیگم بهشون فحش بده ولی مقتدرانه رفتار کنه هم جلو شوهرش هم مادرشوهرش 

ببین جقدر عزیز میشه تا اینکه هی کوتاه بیاد و اونام بگن آهان اینه 

بالخره اطرافم دارم میبینم هر چی خجالتی تر و مهربون تر و با گذشت تر طرف مقابل گستاخ تر و بی ادب تر 

گل گفتییی

با منید؟ 🤔 

عزیزم به قول قدیما شیرین برو شیرین بیا رفت و امدتو کمتر کن معلومه وقتی زیاد بمونی هم باید کار کنی هم از چشم میوفتی به یه بهونه رفت و امدتو کم کن

نه عزیزم از پستت به نفع خودم استفاده کردم 

چون با نظرت موافقم

انصافا ادمای خوبی ان.اما قاطی شدن بیش از حد دلخوری ام میاره،استقلال کامل ندارم و از همه چیزم اگاهن

یه مدت میگفت بیا باهم سبزی خورشتی بخریم  میدیدم جای ۱۰کیلو،۴۰ کیلو خریده دوتایی تمیز میکردیم تلف میشدیم تا از اون سبزی بده به دختراش،یکی دوبار حوصله کردم سومین بار سر یه کاری منم کمک نکردم.رفتم دیدم همشون باد کردن پدرشوهرم میگه اره دست تنها مسئولیت همه رو به عهده گرفتی نکن‌پولشو ازشون بگیر بده خودشون کمک کنن،خلاصه منم دیدم یبار ک من کمک ندادم ببین چقد ناراحت شدن.دختراش ک نه پول میدن نه کمک میکنن من بیچاره پولشم میدم یبار کمک نکردم ببین چه قشقرقی ب پا انداختن

فرداش گفتم فلانی شوهرم ک پسرت باشه میگه اخرین بارت باشه با مامانم کاریو شریکی انجام میدین ،خودت برو همه چی اماده بخر همش دونفر ادمیم بزار مامانمم با ابجیام هرکاد میخوان بکنن.مامانمم خسته میشه توام‌پس ابجیا چرا نمیان کمک

مادرشوهرمم هزار قسم و ایه نه از گلوم نمیره پایین و فلان و بهمان یجور حرف میزد انگار بمن لطف میکرده منم گفتم نه دیگه

از اون موقع یسال میگذره دختراش هنوز نتونستن مستقل بشن اما بازم مادرشوهرمو به کار میگیرن یکم کمتر شده چون میبینن مامانشون تنهایی از پس کارا بر نمیاد ولی بااینکه از منم ده سال بزرگترن نمیتونن گلیمشونو از اب بکشن بیرون،خلاصه دیگه.من روده درازی کردم و بحثم کلا عوض شد

اما عزیزم نکن اینکارو

اصلا به شوهرتم گله نکن‌فقط در این اگر خواستی بهش بگو دلم شکست مادرت گفت اینکارارو باباش میکنه و میدونه بابا ندارم و دلمو شکوند

نرفتنتو بگو مامانت مخالفت کنه دختر هر چی نامزدی کمتر بره ارج و قربش بیشتز

تعطیلات همسرت باهاش برو گردش.وقت بگزرونید اون بیاد خونه شما بمونه توام رفتی صبح برو اخرشب برگرد

جا داشت اونجا که مادرشوهرت گفته پسرم کاری نمیکرد خونه میگفتی هیچکس مجردی کار نمیکنه منم کار نمیکردم اما چه من چه دخورت بالاخره مادرشوهر ازش کار میکشه یا پسرم باید خونه مادرزن کار کنه چ عیب داره

اما اینم بگم گاهی حرف نزدنم خوبه

من اصلا باهاشون بحث نکردم اما کار خودمو پیش بردم بااینکه طبقه بالاشونیم اما نزاشتم پا از حدوحدودشون فراتر بزارن،همیشه مرموز باش و غیرقابل پیشبینی

اول نامزدی و زندگیته و شناخت کامل از هم ندارین از تنش ها و یکی ب دو کردن دوری کن

من ده ساله عروسشونم هنوزم تا یه ذره روی خوش ببینن میخان سو استفاده کنن 

خواهر شوهرهایی ک خونه خودشون تکون نمیخورن !!!حتما بعد ازدواج تکون اساسی میخورن از جانب مادر شوهراشون.

و ما اینجا دور هم جمع شدیم مجازی برای هم اندیشی و آگاهی بیشتر ،ما مطالب رو می‌نویسیم استارتر خودش میخونه و بر حسب شرایط زندگی خودش و اخلاق نامزدش قدم برمیداره.

و اینکه همه خانم هایی ک اینجا هستیم از جمله خودم که نقش خواهر شوهر هم داریم در منزل پدری ،لطفا در کارها همکاری کنید 🙏🌺 اول ب خاطر مادر خودتون و دوم ب خاطر اینکه عروس خانواده حس بد نداشته باشه، کار خونه همیشه نیاز ب همکاری داره،حتی اگر خواهر شوهر نیستید برادر شوهر هستید باز هم همکاری کنید ،آقایان، دامادها ،پدر شوهر ها ،پسرها،دخترها ،نوه ها هیچ کس در قبال کسی مسول نیست بلکه لطف میکنه پس با تشکر کردن و همکاری موجب دلگرمی بشید 🌺

مادرشوهرت با دختراش مثل مادرشوهره من با اون دوتاعروساشه. 😄دقیقا وقتی جاری بزرگه بچه دارشد تا دوسه سال همه اسیربودن.‌فک‌کن یبار صدای دایی شوهرم درومد . اینجا نشد از تنبلی و بیمسولیتی و‌پرویی جاریام تاپیک بزنم .اعصابت خراب میشه😄🤦. یعنی اونا باید دست مادرشوهرمو ببوسن واقعا. 

افرین منم همیشه میگم  باید از صفر شروع کنی

منم صدمو گزاشتم وقتی کم کردم دلخور شدن 

اخیش خوب شد کفتی بهشون. 

من خصلتمه حوصله میکنم و صبر میکنم و میگذرم بعد میبینم طرفم متوجه نیس فوری جلوشو میگیرم

به توام توصیع میکنم صبور باش، بدخلقی نکن ،احتراماتو حفظ کن.اگر خدایی نکرده بحثو دعوایی بشع روتون تو روی هم باز میشه بخاطر شوهرت سعی کن جوری شرایطو به نفع خودت کنی که آب از آب تکون نخورا

ببین یه عروس میشناختم مادرشوهرش راضی نمیشد لیوان بشوره حتی چون تمام فرشو کابینتارو خیس میکرد،توام  گاهی شده عمدی خرابکاری کن.یسری کارارو بگو نمیتونم میترسم،مثلا بگو از ارتفاع میترسم نمیتونم برم بالای چهارپایه جارودستی داد دستت بخند بگو این جیه مامانجون تمام گردو خاکش میره چشوچالم یا بگو زانوم  زخم میشه.مثلا من خودم مچم ضعیفه زیاد نمیتونم جادو دستی بکشم،

گاهی ام کمکش کن اما زیادم خودتو زرنگ نشون نده،یا من خودم اصلا اشپزی نکردم خونش گفتم اصلا نمیتونم من نمیدونم برنجتون چ مدلیه شفته میشه یا بگو جای وسیله نمیدونم و...

میفهممت

ببین قانون طبیعته اینجور ادما که شل و تنبل و بیخیالن اخر سر هم آدمای خوبه میشن،همه کمکشون میکنن و هیجکس توقع ازشون نداره چون همه میدونن بیعار و دستوپاچلفتی ان،من دو تا بز چلاغم داشته باشم دست خواهرشوهرم نمیدم چون بهش مطمئن نیستم،چ برسه کار و مسئولیت بدم بهش

ادم زرنگ و کاری و پرجنب و جوشی مثل منم اخر سر ادم بده میشیم

برا منم همینن. خود همسرمم همینجوره همین ک میبینه مثلا تو روش میخندم سوارم میشه چ برسه ب اونها ک دیگه اسمشون روشونه قوم شوهرن