دوران اول عقد چقد سخته:(

تا جایی میتونی از تنش پیشگیری کن و حالش رو ببرید بعد عروسی هزارتا مسئولیت میوفته گردنتون میگید کاش نامزد بودیم

کلا تو زندگی مشترک گذشت مهم ترین چیزه بنظرم

نه گذشتی که باعث سو استفاده طرف بشه و عادت کنه ولی منظورم اینه سخت نگیرید بهم و استفاده کنید از این دوران خوش

  وای یاد جوونی های خودمون افتادم 

من به شوهرم یه اخم میکرد بهش برمیخورد میرفت تو غار

بعدا گفت فهمیدم این اخم های تو رو جدی نگیرم اگه بخوام جدی بگیرم دائم باید تو غار باشم  

نه دیگه همه که مثل هم نیستن یکم همسرت شمارو باید یاد بگیره و یه جاهایی کوتاه بیاد یکمم شما اینجوری دل ب دل هم میدین بهتر میگذره 

من میگم کل زندگی گذشته

یه عیب تو داری یکی اون

باید بگذریم و کش ندیم یه چیزی رو

بخدا ارزش ندارع مخصوصا اگر طرفت آدم حسابیع و از این آشغال ها نیست 

اسی حرفای من براساس تجربس لطفا بادقت بخون:

عزیزم زنها دوست دارن باحرف زدن خودشونو اروم کنن ولی مردا بافاصله گرفتن و تنهایی

خیلی طبیعیه که شمادوست داری حرف بزنی وشوهرت نمیخواد

به نظرم سراین مسئله یه روز که حالتون خوب بود باهاش صحبت کن میتونیدیه قانون بزارید که بعد ده دقیقه یا مثلا نیم ساعت باهم حرف بزنید ینی تو اون دقایق همسرت باتنهایی اروم شه و بعد بیاد طرف شما و شماهم باحرف زدن اروم شی 

درموزد بحث کردناتونم به نظرم الان که توعقدی این موضوع و جدی بگیر منظورم اینه باهاش حرف بزن ببینید براچی باهم بحث میکنید ایا دلیل قانع کننده ای دار ه یانه اگر دلیل قتنع کننده ای داره مقصر هرکدوم هستید برطرف کنید اگرنداره باید ببینی ریشه اش چیه میتونی از مشاور هم کمک بگیری شاید این بحث مردنای بی ارزش دلیلی پشتش داره...

درکل زندگی بدون دعوا نمیشه وتوی هرزندگیی دعواهست پس خیلی نگران نباش ولی اگه زیاد دعوامیکنید جدیش بگیر وسعی کن مشکل و برطرف کنی و ببینی ریشه بحثتون چیه که حلش کنی کلا  موفق باشی عزیزم♥️

آره واقعا.

من همسرم خیلی مودبه.

البته الان آب بندی شده خیلی بهتر شده.🤪

یه بار اوایل تو جمع بهش گفتم برو بابا البته با شوخی و خنده.

تا مدتها میگفت تو غرور منو خرد کردی.منم خندم میگرفت🤣🤣

وای چقدر شبیه همسر منه  

باید بهش میگفتی برو بابا  

بخدااااا گفتم دوباره.😂

بهم گفت این جمله رو دیگه به زبون نیار🤣

بعد من تو جمع شلوغ بودم همیشه ک بگو بخند و سرکار گذاشتن هم بوده.

اونا خانوادگی آرووووم.

وایی دقیقا عین ما

مهمونی خانواده ی بابام میومد اولا سکته میکرد

۳۰ _۴۰نفر یه جا میدید که بلند بلند 

تو هم تو هم 

با همدیگه حرف میزنن

میگفت چطور میفهمید کی چی میگه