ما همه باهم رفیقیم

افسانه الان شوهره روانی رو با دست بند و پابند با کلی مامور و پلیس آوردن برای صحنه سازی

تو محلمون.دوست دخترداییم بخاطر پسری که دوسش داشت خودش رو آتیش زد توباغ اونم باغ عموی مامانم که پشت اتاق ما بود با چشمم میدیدم که آتیش گرفته و مدویید و کمک میخواست.....خانومه با برادرشوهرش دوست بود برادرشوهره ۱۹سالش و خانم چندسال ازش بزرگ تر....با برادرشوهره نقشه کشیدن شوهره رو تیکه تیکه کردن.....اون موقع ۲۰سال پیش این زن تو روستا کارگر داشت....خونه زندگیش عین قصر بود 

سقط بشه عوضی بچه ها رو یه عمر بدبخت کرده چه بر سر روانشون اومده بچه ها😭😭😭😭

سارا بخاطر حال خودت و لیا هم که شده چند روز برو من کاش اون موقع این چیزا رو نمیشنیدم ونمیدیدم تا صبح نمیخوابیدم از ترس تازه مگه چندسالم بود منی که تازه بابامو از دست داده بودم....

😭😓

چه بد 

به خصوص دختر جوون 

یعنی برادر ،برادرش رو تیکه تیکه کردن؟

اخرش فهمیدن ؟آخر عاقبتشون چیشد؟

خدا لعنت کنه 

افسانه چنان زندگی داشتن همه حسرتشو میخوردن به خصوص فامیل های خودش 

باغ ،خونه دو طبقه،زندگی کارمندی،زنه قبل عید رفت عمل اسلیو معده ،خودشو لاغر کرد هرروز با یک رنگ لباس میپوشید ،زنی که موقع چاقی مانتوهای بلند و کشاد میپوشید مانتو کوتاه رنگی تنگ بلوز شلوار میچرخید مدام اوایل کوچه بچه هاش بازی میکردن اما بعد از لاغری مدام این ملاس اون کلاس میبرد بچه هاش رو مدام بیرون گردش خرید میرفتن 

همسرش ماشینو تمیز می‌کرد تو کوچه ،این خانم میومد چیتان پیتان کرده با دختراش میرفتن کردش دور دور 

 تازگیا کراتینه کاشت کرده بود سرویس طلا و النگو هم خریده بود 

همسرش گریه می‌کرد برگرد غلط کردم التماس می‌کرد برگرده 

اصلا برام قابل باور نیست

دختره انقد مهربون بود هنوز قیافش رو یادمه موهای بلند تا پایین باسنش...

آره همون شب لو رفتن....همون شب که نقشه کشیده بودن کارگرشون که خونشون بود ساعت رو تغییر داده بود زنه و به کارگره وشوهرش گفت شما امشب برین....جفتشون رفتن زندان و هیچی جفتشون هم بعد چندین سال ازدواج کردن و من هنوز اون روانیایی که با این دوتا روانی ازدواج کردن رو درک نمیکنه.... زنه خراب دوتا بچه داشت دختره اسمش شهره بود پسره نیما.... با دختره تو یه مدرسه بودیم...پسره هم با هم کلاسیم ازدواج کرد زندگیشون بدرد نخور بود یادمه.معتاد و...

نمیدونم حامد هم خونه نیست ببره که 

دیروز خونه مامانم بودیم 

تیکهدتیکه‌کردن؟چرا قصاص نشدن؟

همش تظاهر بود با خیانت داغ زد رو دل زنه اون چیتان پیتان زنه بدبخت هم بخاطر این بوده عمل و...امان از چشم زخم.... باید اونجاش قطع میشد خیانت نمیکرد زنه مرد اما بچه ها چی روح بچه ها تاابد مرد مگه ترمیم میشه😭😭😭😭😭

نمیدونم من زمانی که شنیدم اینا آزاد شدن مثل چی میترسیدم از اون کوچه رد شم برم مدرسه.خونواده هاشون یادمه رضایت دادن فقط یادمه چند سال زندان بودن 

عیبی نداره که دیروز بودین الان زنگ بزن آقا حامد همه ی وسایل رو جمع کن برو تا۱۰روز بمون جدی میگم نباش تو این محیط دم امتحان لیا هم‌هست بچه چرا اینا رو بشنوه.

نه نمیشه بخدا ترمیم نمیشد 

دختر بزرگ‌ترش داد میزد که الهی بمیری بی شرف 

افسانهذخودمم بخوام برم مامانم اینا قبول نمیکنن ده روز رو😂

اینجا دیگه سر و صدا نیست که بچه ها رفتن خونه مادربزرگ خاله شون 

شوهره هم رندان 

ها توهم عین منی🤕🤕🤕🤕🤕🤕 آها فک کردم عزاداری واینا میکنن تو اون خونه شاید پس خونوادش تو اون کوچه نیستن.