ما همه باهم رفیقیم

آره بیینم چطور میشه

من فاصله گرفتن حالمو بهتر میکنم کل دوست دارم با مهدی وبچه ها باشم ومهمونی واینا برم واقعا دیگه مخم نمیکشه محبت کنم به همچین آدمایی. 

🫂🫂😘

عزیزم میفهممت من و تو شخصیت کم و بیش شبیه هم هست ، 

اما حنا فرق داره اولا حنا جان چند سال از ما بزرگ‌تر هست و هر دوره سنی یک طرز فکری داره دوما حنا خودش میگفت که کلی کتاب خونده و داره میخونه که سبک فکری و زندگیش عوض کنه و کمال گرایی اش کم کنه از یک طرف واقعا اخلاق ها و شخصیت ها و خانواده ها متفاوته حتی تعداد خواهر و برادر بودن ،اینکه فرزند چندم خونواده باشی هم روی طرز فکر و اخلاق تاثیر داره 

من تو ،دوتا هستیم و خانواده کم جمعیت هستیم و فرزند ارشد هستیم و این فرق گذاشتن خیلی بیشتر به چشممون میاد  فدا شم ،اما روش حنا خیلی خوبه در خلع سلاح کردن و ارامش خودش که هر کس رو هر جور هست پذیرفتن این واقعا حرف درستیه 

نمیدونم جی بگم که آروم باشه اعصابت ،فقط میتونم بسپار به دست خدا ،خیلی خوب همه چی رو ردیف میکنه 

خوشبحال داداشت که خواهری مثل تو داره که اینقدر خوب بزرگ‌تری و خواهری مبکنه ،تو همیشه تعامل اجتماعی ات خوب بود معلوم بود که خوب حرف خواهی زد و همه چیز رو رو بع راه 

منم با تو موافقم نباید داداشت گزارش بده به دختر خانم ،چون باعث میشه خواه نا خواه جبهه بگیره الان میگه نه نمیگیره بعدا اما روی واقعیش رو نشون میده

اگه داداشت به راهنمایی های تو گوش بده خوب میتونه این بحران را مدیریت کنه و چون مجبوره توی یک خونه زندگی کنن حالا شاید دو طبقه 

قربونت نمیدونم چرا من کامپوزیت را دوست ندارم ،از تراشیدن دندان هست چیه خوشم نمیاد ،اره عزیزم منم از دندون پزشکی میترسم یعنی دندونم بی حس نمیشد موقع عصب کشی سه تا بی حسی زد آخر سر داخل خود عصب دندان زد صدای مته هم که روی اعصابمه حس میکنم هر لحظه زبونم میخوره بهش😂

خداروشکر آشتی  کردن مامان و داداشت 

ممنون که میایی و وقت میزاری 

خب دیگه ترجیح خودشونه و اما جاشون خالیه چی بگم 

ما ها وفادار تر هستیم 

بله واقعا مشغله زندگی یک زن شاغل با شغل حساس زیاد ه و حق داری ممنون که تو تایم اضافه ات یاد ماییم 

من دوستی هایم در اینجا تو و افسانه بقیه دوستان رو خیلی ترجیح میدم به برنامه های دیگه و دوستی های دیگه ای که گاهی مجبوری از خود واقعیت دور باشی اما اینجا خود واقعیمونه 

و راحت میشه از مشکلات خود بدون ترس از قضاوت شدن 

🤣🤣

عزیزم به نظر من هم نباید هزینه زیادی برای یک شب کرد اما زیاد هم نباید ساده باشی چون عروسی تک برادرته 

اونروز مامالی عکس لباسش توی عروسی خواهرش رو‌گذاشت خیلی ساده و فک‌کنم هشت تومن بود پارسال که گذاشت نمیدونم توی سبک من بود اما برای عروسی خواهر خیلی ساده به نظرم اومد 

حالا شما که کلی لباس باید بخری ،از چند تا شومیز و شلوار و دامن خریدن شروع کن یواش یواش برای مراسم های قبل عروسی و دو سه جفت صندل و کفش پاشنه بلند و کفش تخت مجلسی اینا هم باید بخری ،هزینه زیادی برای خرید کیف و کفش نکن چون زیر لباس دیده نمیشن 

یک‌مانتو مجلسی باید بخری که هم عید امسال بپوشی همدان عروسی و‌مراسم ها 

من نمیدونم تهران چه مغازه هایی لباس های خوب دارن اما تنوع زیاده تو تهران تو هم خوش سلیقه 

لباس شب و پیراهن که برای اندازه تو تو فروشگاه ها هست و پیدا میشه بهر و روش بده خیاط سنگ دوری کنه یا یک پارچه سنگ دوزی شده بخر بده روش بچینه یا آقا مهدی اگه بلده 

من قبلا سایزم اوکی بود یک لباس با هزینه مناسب میخریدم پارچه سنگ دوری شده نیمه متر اینا میهریدم میدادم خیاط روش کار می‌کرد 

برای عروسی خواهرم هم لباس دوختم‌و‌عروسی خواهرم توی یک روز بود ،از ساعت ۴تا نصف شب مراسم شیرینی و عروسی و شام و‌حنا بندان ،برای شام و حنابندونش برخلاف میل خونوادم یک کت شلواری حاضری خریدم بعد از اضافه پارچه امدادم خیاط روش قشنگ کار کرد طوری‌که هر کی میدید ازم میپرسید کت شلوارت رودکی دوخته خیلی قشنگه چند شد وقتی میگفتم حاضری ‌خیاط روش کار کرده تعجب میکردن😂

آره بهم خورد اما توسط خودش

هرکسی یه مدلی هست دیگه  

سارا جون 

من اصراری ندارم پاییز رفتارش رو عوض کنه

فقط میخواستم از دید من که از بیرون میشنوم هم ببینه 

وگرنه من مدتهاست دست از تلاش برای تغییر آدم ها برداشتم

من فقط میگم بپذیریم هر آدمی که اطراف ماست از یکسری مشکلات عبور کرده و زخم خورده 

ما نباید بدی رو با بدی جواب بدیم خصوصا در مورد پدر و مادر

(من حتی اگر بدترین پدر و مادر دنیا هم داشتم جونمو میدادم براشون چون میدونم تکرار نمیشن) خیلی ها اینجوری نیستن

من همیشه با خودم تکرار میکنم این رو

گر تو با بد بد کنی پس فرق چیست؟!

البته بقول تو من بزرگترم شاید چندسال پیش من هم خیلی اذیت بودم از همه هم شاکی بودم و فکر میکردم همیشه بقیه مقصرن

اما الان زندگی و دیدگاهم کلا عوض شده

نه که بگم مادرم تغییر کرده یا بابام یا حتی پدر و مادر همسرم

چون من تغییر کردم 

و هیچ کس جز خودم رو نمیتونم تغییر بدم

اینجوری واقعا به آرامش رسیدم دیگه برام مهم نیست رفتار سمی و اذیت کننده دیگران

قربونت برم که برام نوشتی.♥️کیف وکفش چرم وخوب دارم چهارتا تا پاشنه بلند دارم یکی سفید یکی قهوه ای یکی هم مشکی یکی هم سبزآبی،برا شب خواستگاری یه کت وشلوار مشکی دارم که خیلی بهم میاد مثل شاه پریون تنها تو کوچه نریا میشم🤣🤣🤣  ولی برای شب بله برون و عقد ومراسمات دعوتی بایدبخرم کلی.... 

عروسیشونم که الان نیست و وقت دارم... 

اینجا لباس واقعا قیمتش مناسبه.  

آره عکس لباست رو دیدم اونا خیلی گرون هستن ولی تو مایه های لباست رو اینجا دیدم که ۶تومن بود خیلی خوشگل بود. 

سارا مامانم امروز جواب ندادو بااینکه آشتی کردن ولی باهاش نیومد تهران از جواب ندادنش حس خوبی ندارم میدونم که رفته پی جادو وفلان... بافامیلمون صحبت میکردم قسمم داد گفت بهش نگو ولی چندروز قبل اومدنت  زنگ زد به من که من نمیذارم این وصلت سر بگیره و جادو میکنم که من بهش گفتم به من زنگ نزن من چیکار دارم(همون که مامانم جشن پسرش رو نرفت و بامن کات کرد) 

خدا به زندگی داداشم نگاه کن فقط.

ای بابا.

ساراجون

خواهر مامالی نبود 

تک دختره

اون خانم دختر خاله ش و چون صمیمی هستن میگه خواهرم

لباسش شیک بود ولی ساده

ایده هات عالیه👍👍👍 

اشکالی نداره

حتما خیره

البته من دلم برای دختره سوخت 

اما انگار دعوای بدی کردن و دختره تو سفر رفتارهای بدی داشته 

مثلا ساندوبچش رو پرت کرده بود

تا داداسم خواب بود رفته بود بیرون بدون اطلاع 

از کارت داداشم بی خبر خرید کرده بود بدون حضورش

و …

فدای مهربونیت

منم لذت میبرم از بودن با شما

واقعا جاشون خیلی خالیه 

انشالله تنشون سالم و دلشون شاد باشه 

آره درسته.سارا من واقعا تغییر کردم اگه پاییز سه سال پیش بودم الان باید معدم میپوکید ولی واقعا ناراحت نیستم اگه داداشم ازم نمیخواست اصلا همین قد هم دخالت نمیکردم خب تا کی مجرد بمونه اصلا درست نیست.الان اصلا عصبانی نیستم من فقط سهم ارثم برام مهم هست واقعیت رو میگم حتی به اینا هم گفتم به مادرم گفتم سر سوزن بهت اعتماد ندارم چون عین روز برام روشن هست هیچ حسی بهم نداره. داداشم اگه گوش میداد الان از دست مامان عذاب نمیکشید. از خدا راضیم که مهدی وبچه ها رو بهم داد وعاقبت بخیر شم باهاشون بقیه برام مهم نیستن اینا پیام بازرگانی زندگی هست .

مامانم هرچی سرش میاد از ذات خرابش هست قرآن تو دستش هست دروغ میگه به من میگفت محمد لیوان رو برامن پرت کرد من اصلا به حرفش یه درصدم دقت نکردم وقتی رفتم اونجا وداداشم اومد که حرف بزنیم جلوش گفت تو لیوان رو برای من پرت کردی سارا داداشم این شکلی شده بود🙄🙄🙄🙄🙄🙄 هنگ کرده بود که چجوری این دروغ رو ساخته. خب خدا اینا رو میبینه دیگه وگرنه اگه خوب بود خدا یه نگاهی بهش مینداخت.  

یعنی شانس اوردیم بابام برامون چیزی گذاشت یه مالی از این به ما نرسید وگرنه ما رو آواره میکرد خونه رو رفتیم دو دستی بنامش زدیم هی میگه این خونه برای منه میتونم بیرونتون کنم(دقیقا این حرف رو زندایی عفریتم بعدعقدم بهش یاد داد گفت پاییز وداداشش رو میتونی پرت کنی برن مستاجری چون خونه بنام تو هست).

میگن سفر باید شناخت اینجاستا. معلومه ازون دختر رو دار ها بوده.همون تیکه ای که به تو گفت وقتی دیدم شما نیومدین خواستگاری اشک تو چشام جمع شد تو دلم گفتم چه چابلوسه🤭🤣 

حنا برای بله برون چیا میبرن؟ سارا تو هم بگو.