امروز هردومون داخل طلافروشی گریه کردیم😭

یه عده میگن چرا باردار شدی 

یه عده میگن چرا توقع داری 

نمیدونم این یه عده کجا زندگی میکنن و چجوری ایا خودشون خانواده ندارن؟؟ خانواده ی ادم ریشه ی ادمه از خانواده کمک نخای از کی بخای، زندگی هزارجور پستی بلندی داره یه روز داری یه روز نداری، حالا این بنده خدا قرون ب قرون جمع کرده خونه خریده که مبارکش باشه ایشالا، طبیعیه یه مدت سختی بکشن تا شرایطشون دوباره اوکی بشه، اینجوروقتا فقط خانواده اس که پشت ادمه،،، بعدشم قرض کرده قررررض نگفته که نمیدم، مادرش یا نمیداد یا وقتی داد سرحرفش میموند واقعا متاسفم براش

چی میگی شما.

قرض داده با مهلت که  تا وقتی که  وامشون آماده شد بهش پس بدن.

انگار آدمها ربات هستن که هیچ احساسی نداشته باشن.

خب معلومه این خانم اون وقتی بارداره و در حساسترین دوره ی زندگیش دلش از به اصطلاح عزیزترین آدمهای زندگیش میشکنه.

تو این سایت انگار پدر و ماد همین که بچه آوردن کار شاقی کردن و خدای نکرده نباید  دیگه ازشون توقع مهربونی داشت و حتی حق  نداری در برابر ضلم و نامهربونیشون  دلت بشکنه.😏

ولی وای به روزی که این پدرو مادر مریض  و افتاده بشن و تو بیای شکایت کنی که از عهده ی نگهدار ییشون برنمیای .

اون موقع همین امثال شماهاهزار تف و   لعنت بهت میکنن که بیاو بچه بزرگ کن و وظیفه.

تو زندگی مردم یه دردایی هست که هیچجوره برای من و شما شاید قابل باور نباشه

بله همین طوره اینها داستانهای تخیلی ذهن یک نوجوانه که دلش میخواد احساسات مردم رو امتحان کنه... اونقدر این داستان فیک و ساختگی بود که من فقط با نامادری سیندرلا برابری میکرد... حداقل نمی کنند از یک زندگی واقعی داستان بسازند نه از والت دیسنی

ای کهش همون موقع حلفه ها رو میفروختی نه این که از این النگو بگیری منت شون رو سرتون باشه حالا غصه نخور انشاالله خدا براتون میرسونه من خودم هر دو زایمانم بیمارستان دولتی بود نگران نباش

الهییی🥺🫂🩷چه مادربزرگایی پیدا میشن

چ مادر نامردی

منم بارداری سختی داشتم و استزاحت مطلق بودم ولی مادرا خواهرام بهم سر نزدن.مامانم فقط جمعه ها دوساعت میومد سریال ترکیشا نگاه میکرد ی غذا هم میاورد و زود پا میشدن با داداشم میرفتن

با گریه به خواهرام میگفتم من تنهام بیاین سرم ولی نیومدن.

من روزا شبا رو ی تخت سر میکردم.حالا هوس غذاها ب کنار برام مهم نیس ولی تنهایی خیلی تو روحیم تاثیر گذاشت.

فردای زایمانم ک اومدیم خونه مامانم گفت منو بذارین خونه و من و شوهرم مث ادمایی ک تو غربتن کلید انداختیم رفتیم تو خونه .من با شکم پاره و درد زیاد بچه رو حمل میکردم شوهرم وسایلو

بعدم ب دلیل شیر نداشته و تجربه نداشتن بچه بی حرکت شد.فک کردم داره میمیره سریع شیرخشک خریدیم و خورد تا حرکت کرد.الان تو ی چیزایی کمی تاخیر داره و من اینو نتیجه بارداری و اون افت قند میبینم.

هنوزم گریه میکنم و نمیتونم ببخشم.

شاید فک کنی ادم بدی بودم ک اینطور کردن ولی باید بگم شخصیتم کمک رسانه ینی با سر و جون میدویدم برا کمک بهشون

راحتی خودما همیشه فدای دلخوشی و رضایت دیگران کردم.

فقط اونایی که میگن چرا باردار شدی انگار طرف کف دستشو بو کرده که بفهمه چه مشکلاتی میخواد پیش بیاد تو بارداریش خیلی دوست دارم بدونم ابنجور ادما چجوری زندگی میکنن؟

خواستم بغض کنم برات رسیدم به اونجا که گفتی خونه خریدیم، خب این هندی بازیا چیه دو تا حلقه فروختید دیگه زایمان تو بیمارستان دولتی هم مشکلی نداره 

چی میگی شما؟

میگه بعد از بارداری شرایط پیش اومده و خونه خریدن.

مادرش هم با مهلت بهشون قرض داده.

دیگه اون آبروریزی و فحش کش کردن شوهرش نصف شب و کشوندن به   طلافروشی و با ذوق طلا خریدن ،واقعا از بیشعوری و بیرحمیه نزدیکترین کسانش یعنی خانوادش و همخوناش بوده.

ولله که آدم با صد پشت غریبه هم همچین رفتاری نمیکنه.

چرا اینقدر براتون همچین رفتار دور از انسانیتی عادیه؟

چقد سخت میگیرین بابا.حالا قرض داده طرف دوماه زودتر به هر دلیلی خواسته قرضشو.شمام دوتا حلقه فروختین.تموم شد رفت.نمیبخشم و نمیرم و ... نداره که

خوشتون میاد زندگی رو زهر کنین الکی برا خودتون.بیمارستان دولتی هم اسمش بد دررفته وگرنه خیلی هم خوبه.من دولتی زایمان کردم خیلی هم راضیم

اشکال ندارد عزیزم مهم اینه خونه خریدین انشالا زایمانت راحت باشه و زود دوباره حلقه ازدواج بخریم منو همسرم حلقه هامونو فروختیم دوباره خریدیم

۲۰ میلیون برازایمان خب وقتی ندارین مگه واجبه برین خصوصی عزیزم که منت بقیه روسرتون باشه 

دوست من واقعا ناراحت شدم اما در این درد زیبایی مستقل شدن و قدرتمند شدن و تلاش  رو می بینم هم‌ برا خودت هم برا شوهرت 

زیبایی یکدل شدن خودت و شوهرت رو در این ماجرا می بینمشاید مادرتون قدرت و انتخاب نداشته اما اما

می تونست اینققد با ذوق و اشتیاق دنبال النگو نکرده. تا انتخاب کنه  می تونست عنق ناراحتی خودش رو به پدرت و پسرش نشون بده 

اختیار داشت که لاقل اینکا را رو نکنه .اختیار داشت که با ذوق نپوشه 

اما چه کنیم که ارتباط و اخساس ادما پیچیده هست 

من کاری ندارم چی شد ه که یه مادر اینطوریه قطعا قطعا نرمال نیست ولی من به روزگار بعد از این درد کشیدن فک‌میکنم .قطعا که هم‌برا شوهرت و هم‌تو سخت بوده ولی زندگی پر از سختیه این مدلی نباشه یه مدل دیگه هست

سعی کن این اتش مثل اهن تو رو سخت و موفق کنه

و قطعا قطعا ارتباطت رو در حداقل حالت با این افراد نگه دار .بجای وقتی که برا اینا بذاری برا پیشرفتت بذار

عزیزم.بچه تو چی تاخیر داره مطمینی چون منم پسرم همینطور شد و مشکل نداره