۱۵۴
لطفا قبل خوندن لایک کنید 🤍
قبلا هم اینجوری شدم چیزی نیست .
محبوبه با اضطراب بهم نگاه میکرد ، گفت خانم تو رو قرآن ببخشید که شوهرم شما رو بغل زد آورد اینجا بقران صد بار بهش گفتم ، اشتباه کرد شما ببخشیدش .
شوهرش نگاه بهش انداخت و گفت چه اشتباهی ؟ من خودم یه دختر دارم ، خانوم هم جای خواهرمه
میزاشتم اونجا جون میداد؟
لبخندی زدم و گفتم خوب کردی ، دستت درد نکنه الان برین من یکم بخوابم .
روزا پشت هم میگذشت .
اولین شکوفه بهاری رو که سر شاخه دیدیم محبوبه دردش گرفت ، قابله صدا زدیم ...
جیغ میزد و من از جیغاش دوباره حالم بد شد ، ولی اینبار زودتر حالم خوب شد ...
کم کم داشتم به این مریضی و این سوختن ها هم عادت میکردم . دردش کمتر از سوختن قلبم که نبود ، بود ؟
از اتاق بیرون رفتم که اسماعیل شوهر محبوبه اومد جلو و گفت خانم زنم فارغ شد ؟
گفتم آره ، دلت میخواد دختر باشه یا پسر ؟
خندید و گفت دختر و پسر نداره که فقط سالم باشه و دست خدا رو سرش باشه .
گفتم یعنی واقعا پسر نمیخوای ؟
گفت نه خانم جان ، مگه دخترا چیشون از مردا کمتره؟
خود شما کاری در حقم کردی که صد تا مرد نکردن ، لبخندی زدم و گفتم دختره
خندید، از ته دل خندید
چقدر این مرد با همه نداریش واسه زن و بچش معرفت خرج میکرد.
ثریا رو بغل زد و گفت خدا یه خواهر بهت داده ، داشتم از کنارش میگذشتم که گفت خانم شما اسمشو انتخاب کن .
گفتم من چیکارم؟
گفت دلم میخواد شما انتخاب کنی ...
لبخندی زدم و گفتم بزار فروغ .
فروغ که چهل روزش شد تمام باغ پر از شکوفه و عطر بهار نارنج بود .
یاد عاشقی و اردیبهشت شیراز که ادمو مست میکرد میفتادم .
دیگه از بودن اسماعیل تو اون خونه هراسی نداشتم ، بهم ثابت کرده بود نه بخاطر خانم خونه بودن بخاطر این که مرد خونس هوامو داره ...
اگر تب میکردم مثل یه برادر نگرانم میشد . کم کم به زندگی توی اون خونه داشتم عادت میکردم ، زخما خوب نه اما سعی داشتم فراموش بشن .
اونروز توی باغ نشسته بودم و اسماعیل مشغول تمیز کردن علف های هرز باغ بود .
گلای صورتی و زرد وحشی که از لابلای علفای هرز دراومده بود جدا میذاشت .
با حوصله نشست یه گوشه و با علفایی که جمع کرده بود به هم وصلشون میکرد .
خیلی دلم میخواست بدونم میخواد چیکار کنه
گلا رو پیچید و پیچید و یه ریسه گل شد .
ثریا کنارش مشغول راه رفتن بود ، تازه یاد گرفته بود اسم باباشو صدا کنه .
ریسه گل گذاشت روی سرش و گفت چقدر بهت میاد بابا جان ، عین همین گلا میمونی دخترم ...