به معصومه هم گفتم
یه سرباز چی کار میکنه؟؟؟
فقط به حرف فرمانده بدون هیچ احساس ضعفی گوش میکنه
الان فرمانده، کادر درمان هستن
اصلا به خودت و خانواده و اینا فکر نکن
فقط روی پدرتون زوم باشین
اما تابلو هم دستتون تو برخورد نلرزه که بگه همه تغییر روش دادن پس یعنی اوضاعم وخیمه
مذهبی هستین؟؟
اگه آره و توانش رو دارین یه قم برین
صبح برین ظهر برگردین
البته اگه همین رفتن، باعث اضطراب بیشتر نمیشه
جمع خونواده رو گرمتر و متحدتر نگه دارین
شیمی درمانی خیلی ضعف میاره
منتظرش باشید و نترسید
با هر بالا پایین شدنی نترسید
بعد از شیمی درمانی ضعف و درد و بیحالی میاد
نترسید
پدرتون حتما ترسیده
دورش باشید
اغراق شده نه، اما تو حرف و گفتگو از آرزوهاش و آینده بگید
ازینکه بعد از بهبودی چه روزهایی در انتظاره
بهار، پدر چند سالشونه؟
روحیه کلیشون چطوره؟ وضع مالیشون خوبه؟
اینا مهمه، بهم ذهنیت میده
اگه مذهبی هستن، اگه تا حالا مکه نرفتن شما برو یه فیش عمره برای پدر و مادر بگیر
بگو میخوام مهمونتون کنم مکه
یه نخی وصل بذار به زندگی