راستش منم چند بارى خواستم همين مطلب رو بگم
برام جاى تعجب داره اين ادبيات ! اين طور موقعا با خودم ميگم مامان خودمون هم اگر بره خونه برادرمون خانمش اينارو ميگه؟
كاينكه با بچه كوچيك بايد همراهشون ميرفته تهران رو كامل درك ميكنم كه خيلي سخته و اصلانبايد ميرفت
اين هم از اجبار همسرت بود عاطفه جان بايد جلوش واميستادى .
اما كلا ريشه همه اين ناراحتى ها برميگرده به توقع
فكر نكنيد من خودم نفسم از جاى گرم مياد نه!
اتفاقا دقيقا من جزو افرادى هستم كه براى جاريم عروسي و جشن عالى گرفتن و حتى ماه عسل با هزينه پدر همسرم خارج از كشور رفتن و خلاصه كلى هزينه كه براى ايشون كردن و براى ما نكردن
اما خدا شاهده من هرگز حتى يكبار با همسرم سر اين موضوع دعوا و بحث نكردم
ضمن ابنكه به لحاظ موقعيتى از هر نظر من از جاريم بسيار بالاترم ( خداى نكرده حمل بر خودستايي نباشه فقط هدفم تشريح وضعيت و موقعيت بود)
ميخام بگم ما هم مورد تبعيض شديد واقع شديم اما خدا خودش شاهده هررگز نه توقع كردم نه توهين كردم
ديدم ايشون هم سنش كمه و چند نفر ديگه هم تو همين سنين ديدم اين توقعات رو دارن
خواستم خواهرانه بگم خودتون رو اذيت نكنين
بقيه هم شرايطشون گل و بلبل نيست فقطبا سعه صدر و صبورى بايد كنار اومد
عاطفه جان از من دلگير نشيد واقعا دلسوزانه و خواهرانه گفتم ❤️🌸
ببخشيد رو پست شما ريپلاى زدم نتونستم عاطفه خانم رو تگ كنم