2777
2789
عنوان

دخملی های گل سال 90

| مشاهده متن کامل بحث + 2946 بازدید | 199 پست

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

مرسی مامان هلیا جونم واقعا عالی بود من وقتی میذارم به عهده خودش شاید یه قاشقم نخوره یه ذره بازی میکنه وبعد ولش میکنه.ولی سعی میکنم زیاد اصرار نکنم تا به روز اون فامیلتون نیفتم ایشالا دوست دارم متوسط باشه همیشه نه لاغر خوبه که با یه مریضی بچه از پا دربیاد نه چاق باشه خدا کنه همه نی نی ها همیشه سالم باشن.مطالبت عالی بود دستت دردنکنه. راستی شما هلیا جونو کلاسی هم میبرید؟
سلام زهره جان خوبی؟ خواهش می کنم عزیزم، اسم دخمل من آوینا هست. آوینا 2 روز در هفته کلاس خلاقیت میره، من که خیلی راضی هستم، خودش هم دوست داره
خدااااااااااااااااااااااااااااایاااااااااااااااااااااااااااا کمکم کن
سلام شقایق جان خوبی ؟ خوش آمدی خانمی هر بچه ای یک جوره نباید اونها رو باهم مقایسه کرد البته می دونم که شما همه اینها رو می دونی، به نظر من برای اینکه دخملت رو بتونی برای چند ساعتی کلاس بگذاری یا از خودت جدا کنی اول از مدت های کم شروع کن بعد بیشترش کن
خدااااااااااااااااااااااااااااایاااااااااااااااااااااااااااا کمکم کن
«هربار که حرف مهمانی رفتن می‌شود، از تصور جار و جنجالی که دختر سه‌ ساله‌ام به پا می‌کند، چهار ستون بدنم به لرزه می‌افتد. وقتی یادم می‌افتد که هربار با دیدن دوست‌ها و آشنایان چطور به من می‌چسبد، به پا یا گردنم آویزان می‌شود و حاضر نیست حتی برای یک لحظه از من جدا شود، دلم می‌خواهد از خیر مهمانی رفتن بگذرم و اصلا تا وقتی این مشکل حل نشده پایم را از خانه بیرون نگذارم.» تصویر بچه‌ای که در مهمانی و خیابان و... به مادر یا پدرش می‌چسبد یا موقع روبه‌رو شدن با غریبه‌ها پشت والدینش قایم می‌شود، آنقدر‌ها دور از ذهن نیست. چسبیدن کودک به والدین و ترس او از جدایی، واقعیت روزمره زندگی پدر‌ و مادرهایی است که فرزند یک تا 3 ساله دارند زیرا یکی از مراحل طبیعی رشد کودکان در این سن محسوب می‌شود. اما مرز باریکی میان اضطراب طبیعی ناشی از جدایی و چسبیدن بیش از حد وجود دارد. آیا می‌دانید این مرز کجاست و چطور باید بدون هرگونه آسیب روحی به کودک او را از خودتان جدا کنید؟ پدر، مادر شما مقصرید ترس ناشی از جدا شدن از والدین معمولا حوالی 18 ماهگی به‌وجود می‌آید و اغلب واکنشی طبیعی است که بعد از به‌راه افتادن کودک بروز می‌کند. بچه‌ها در این سن میل به استقلال دارند اما این روند گاهی چنان ترسناک به ‌نظر می‌رسد که کودک به والدینش پناه می‌برد تا کمی از اضطرابش کم شود. اضطراب جدایی اگر توسط پدر و مادر به‌ شیوه صحیحی مدیریت شود، در 3 سالگی برطرف می‌شود اما مشکل از اینجا شروع می‌شود که والدین راه برخورد درست با این مسئله را نمی‌دانند و اضطراب طبیعی کودک را تبدیل به اختلالی می‌کنند که هم خودشان و هم کودک را قربانی خواهد کرد. جالب است بدانید که ژنتیک و نقل مکان و تغییر محیط هم می‌توانند بر اختلال جدایی دامن بزنند اما باز هم به گفته روان‌شناسان والدین و روش‌های نادرست تربیتی‌شان تقصیرکارترند. بدون مامانم هرگز! چسبیدن به والدین و اضطراب جدایی زمانی تبدیل به یک بحران می‌شود که کودک به سن مدرسه یا مهدکودک رسیده است. اینجاست که به هیچ صراطی مستقیم نمی‌شود و حاضر نیست دست مادر یا پدرش را‌‌ رها کند و بدون جیغ و داد هیستریک چند دقیقه تنها بماند. عادت دادن کودک به تنها ماندن و عادت دادن خودتان به سر و صداهای او راه‌حل اساسی این مشکل است. پس اگر بچه‌ای دارید که بیش از حد به شما می‌چسبد و به قول اطرافیان کمی لوس شده است، بهتر است خودتان را برای یک قشقرق حسابی آماده کنید و بعد او را در جریان قرار دهید که قرار است چند دقیقه در جمع یا چند ساعت در خانه تنهایش بگذارید و به امور شخصی خودتان برسید. شنیدن صدای گریه کودک یا دیدن اشک‌هایی که روی صورتش می‌غلتد منظره خوشایندی نیست و شاید وجدان‌تان را به درد بیاورد اما یادتان باشد که دارید او را برای یک زندگی مستقل در دوران بزرگسالی آماده می‌کنید پس مطابق این دستورالعمل رفتار کنید. قدم اول: بدون اطلاع کودک و بهانه ریختن ترس او از جمع، او را یک‌دفعه‌‌ رها نکنید و تنها نگذارید. قبل از این‌که بروید برنامه‌تان را به زبان ساده برایش توضیح دهید و به او بگویید که در این مدت چه کارهایی می‌تواند بکند. پسر یا دختر کوچک شما باید در نبودتان احساس امنیت و آرامش کند و با مشکلی مواجه نخواهد شد. یادتان باشد اگر بدون خبر کردن کودک، ناگهان او را در یک جمع یا در خانه تنها بگذارید، از این به بعد هیچ‌وقت به شما اطمینان نمی‌کند و دائما به شما می‌چسبد. قدم دوم: به‌طور قطع پسر یا دختر کوچک شما که همیشه به شما چسبیده بوده به این سادگی‌ها راضی نمی‌شود و به داد زدن یا اشک ریختن متوسل می‌شود. در این شرایط دوباره برنامه‌تان را توضیح دهید و برای آرامش خودتان زیر لب تکرار کنید: «می‌دونم به خاطر این‌که خیلی دوستم داره و می‌خواد کنارش باشم اینجوری گریه می‌کنه ولی من چند دقیقه کنارش نیستم و بعد دوباره پیشش برمی‌گردم تا با هم باشیم.» قدم سوم: این جریان به خصوص در دفعات اول ممکن است بیشتر از آن چیزی که فکرش را می‌کنید طول بکشد. سعی کنید عصبانی نشوید و احساس کودک از اینکه بودن در کنار شما را به هر کار دیگری در این دنیا ترجیح می‌دهد، درک کنید. با این حال اصلا برنامه‌تان را به تعویق نیندازید و آن را همانطور که برایش توضیح داده بودید، اجرا کنید. قدم چهارم: اگر سه گام بالا را به‌درستی انجام داده باشید، کودک کم‌کم دوری از شما را می‌پذیرد و یاد می‌گیرد که تنها ماندن آنقدر‌ها هم ترسناک نیست. در این مرحله شما با تشویق او می‌توانید این رفتار درست را تقویت کنید و چسبی که فرزندتان را برای چند ماه یا چند سال به شما وصل کرده بود، بکنید. برای تمجید از کودک از عبارت «تو دیگه بزرگ شدی» استفاده کنید و شاهد معجزه آن باشید. کوچولوهای حقه‌باز از آنجا که جدا شدن از پدر یا مادر برای بچه‌ها چندان خوشایند نیست، وقتی می‌بینند با گریه و داد و نق زدن راه به جایی نمی‌برند، ممکن است از روش‌های دیگری مثل تمارض به بیماری و بدحالی استفاده کنند. این مسئله اغلب در مورد کودکانی صادق است که در زمان بیماری اجازه دارند کارهایی را که در مواقع عادی برای‌شان مجاز نیست، انجام دهند. برای این بچه‌ها بیماری موقعیتی جالب‌تر و امن‌تر است که برای چسبیدن به والدین از آن استفاده می‌کنند. تاحد امکان گول این رفتار را نخورید و برنامه‌تان را بدون کمترین تغییری انجام دهید. در ضمن هنگام بیماری از توجه بیش از حد به کودک خودداری کنید تا بعدا دچار این دردسر‌ها نشوید. می‌چسبم چون کمرو‌ هستم از اضطراب جدایی و وابستگی بیش از حد کودک به والدین که بگذریم، چسبیدن کودک به والدین به‌ویژه در جمع و مهمانی و... می‌تواند ناشی از کم‌رو بودن کودک باشد. این بچه‌ها ممکن است در منزل خیلی هم شلوغ، پر سر و صدا و حتی پر‌حرف باشند اما وقتی وارد یک جمع غریبه می‌شوند، ترجیح می‌دهند پشت پدر یا مادرشان قایم شوند و با هیچ‌کس سلام‌علیک نکنند. در این شرایط گفتن جملاتی از قبیل «زود باش به عمو سلام کن» به‌خصوص اگر با چاشنی زور و اجبار همراه شود، نتیجه عکس داده و چسبی که کودک را به والدینش چسبانده است، محکم‌تر می‌کند. اگر چسبیدن کودک‌تان به شما در یک جمع آشنا یا ناآشنا ناشی از خجالت و کم‌رویی است، به‌هیچ عنوان به او برچسب نزنید. همین که وارد مهمانی می‌شوید دست روی شانه‌اش نگذارید و وقتی در پاسخ به احوالپرسی‌های دیگران پشت شما قایم شد، نگویید: «بچه‌ ما کمی خجالتیه. به خاله کوچکش رفته!» چرا که این روش تنها به تقویت خجالت او کمک می‌کند و بهانه‌ای دستش می‌دهد که بیشتر به شما بچسبد. حمایت شما از خجالتی بودن او هم یکی از راه‌های غلطی است که والدین بسیاری از آن استفاده کرده‌اند و می‌دانند که به ناکجاآباد ختم می‌شود. پس برای فرزندتان ارزش قائل شوید و با معرفی کردن او به دوستان جدید، حضور در جمع‌های دوستانه، شعرخواندن، کاردستی درست کردن همراه با گروه دوستان هم‌سن و سال و... خجالت او را از بین ببرید. در ضمن سعی کنید در دفعات اول همبازی‌ای برای فرزندتان پیدا کنید که از خودش کوچک‌تر باشد تا دختر یا پسرتان احساس تسلط بیشتری بر اوضاع داشته باشد و برای مقابله با ترسش، به شما پناه نیاورد. اضطراب جدایی و راه‌های درمان آن اضطراب جدایی یک موضوع مشترک میان کودکان است که در دوران پیش دبستان در برخی از آن‌ها بروز می‌کند. این حالت اگر 4-3 دقیقه طول بکشد نشانه دلبستگی سالم و ایمن کودک به پدر و مادرش است اما وقتی طولانی می‌شود و به‌حالت مزمن در می‌آید، مشکل‌ساز خواهد شد. این اختلال در کودکان ممکن است با علائم کلامی و جسمانی ظاهر شود. کودکی که دچار این اختلال شده، هنگام جدا شدن از والدینش سردرد یا دل درد می‌گیرد و حالت تهوع یا استفراغ پیدا می‌کند. او حتی گاهی اضطراب خود را با فریاد زدن، التماس کردن و پا به زمین کوبیدن نشان می‌دهد یا حتی از شب قبل دچار کابوس‌هایی می‌شود که موضوع اصلی آن جدایی از والدین است. عادت دادن کودک به تنهایی باید از 6 ماهگی آغاز شود وگرنه کودک در حوالی 4-3 سالگی همچون چسب به پدر و مادرش می‌چسبد و تنها گذاشتنش آنقدر ساده نخواهد بود. بد‌ترین روش برای جدا کردن کودک از خود، باج دادن به اوست. اگر فرزندتان در مهمانی، اتوبوس، مترو یا حتی منزل به شما می‌چسبد سعی نکنید با دادن وعده اسباب‌بازی، شکلات و... او را از این کار بازدارید. باج دادن باعث می‌شود کودک هربار موقع بیرون رفتن یا جدا شدن از شما انتظار پاداش داشته باشد. بازی‌های ساده‌ای مانند قایم موشک می‌تواند فرزند شما را به رفت‌ و آمد‌های‌تان عادت دهد. با قایم شدن پشت در یا پنهان کردن خودتان در کمد و انجام این قبیل بازی‌های پرجنب و جوش کودک اطمینان دوباره دیدن افرادی که دوست‌شان دارد را تجربه خواهد کرد. البته اگر علائم جسمانی ناشی از اضطراب جدایی در دختر یا پسر کوچک شما شدید است، باید از یک مشاور کمک بگیرید
خدااااااااااااااااااااااااااااایاااااااااااااااااااااااااااا کمکم کن
با بچه های خود چگونه رفتار کنیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بانی شدن و فریاد کشیدن پدر، مادرها در برابر کارهای بچه ها فایده ای ندارد ، جز اینکه این نوع رفتار را به کودکان آموزش می دهد!!! از کوره در رفتن و بد رفتاری کردن، به آنها یاد نخواهد داد، که وقتی خودشان از کوره در رفتند و بد رفتاری کردند، چطور رفتار کنند! چطور پدر، مادر خونسردی باشیم؟ چه جور پدر، مادرهایی، وقتی که بچه کار ناشایست انجام می دهد، خونسردی خود را حفظ می کنند؟ البته پدر مادری که گاه وبیگاه خونسردی خود را از دست ندهند، از تک شاخ هم نادر ترند. به هرحال عصبانی شدن و فریاد کشیدن پدر، مادرها ثمری هم ندارد. پس اگر خونسردی خود را حفظ کنید، برای همه بهتراست . من به عنوان یک پدر می توانم تعداد دفعاتی که عصبانی شدم را با انگشتان دستم بشمارم- البته ، آن دست باید نامحدود انگشت داشته باشد ومن نامحدود زمان برای شمردن آن انگشتان. به هرحال، از یک چیز مطمئنم: این روزها من جزء پدرهای آرام هستم. هنوزم گاه گاهی عصبانی می شوم (من هم آدم هستم)، اما نه هر روز و یا هفته ای یک بار. راز من چیست؟ یک عالمه تمرین آگاهانه. من متوجه شدم فریاد زدن و تنبیه کردن فایده ای ندارد. اجازه بدهید دوباره بگویم: فریاد زدن و تنبیه کردن از روش های غیر موثر والدین است. اگر این روش ها موثر بود، ما پدر مادر های فوق العاده ای بودیم و بچه ها باید بعد از داد وبیدادهای ما عالی رفتار می کردند. اما داد و فریاد موثر نیست، لازم نبود در کلاس های تخصصی پدر، مادر بودن شرکت کنم، تا این ها را یاد بگیرم: من این را در بچه های خودم دیدم. مطمئنا، من هم می توانم فریاد بزنم، و اگر تصور کنند من دست روی آنها بلند می کنم، در هاله ترس فرو می روند. که در این صورت به جای آموزش خوب رفتار کردن، ترسیدن از من را یاد می گیرند. وحتی بدتراز این، به آنها یاد می دهم، به جای حل وفصل مشکلات با گفتگو و رسیدن به راه حلی صلح آمیز، هر وقت عصبانی هستند فریاد بزنند و هر مشکلی را با پرخاشگری حل کنند. به آنها یاد می دهم که همیشه خواسته من از خواسته آنها مهم تر است، و برای دستیابی به خواسته هایم، کارهای وحشتناکی هم انجام می دهم، به هرقیمتی که شده، حتی به قیمت روابطمان. این ها چیزهایی نیستند که می خواهم به بچه هایم یاد بدهم. می خواهم آنها بدانند روابط ما خیلی مهم تر از این است که بخواهم آنها را مجاب کنم که چطور باید رفتار می کردند. و بله، درک می کنم که بچه ها باید حد ومرزی داشته باشند – من هم به حد و مرز اعتقاد دارم. آنها متوجه شدند که ، اگر از این حد ومرز پایشان را فراتر بگذارند، اصلا" برایم خوشایند نیست. و بله، درک می کنم باید نحوه صحیح رفتار کردن را به آنها یاد دهم. اما اصلا" اعتقاد ندارم که فریاد زدن نحوه آموزش رفتار صحیح است. از کوره در رفتن و بد رفتاری کردن، به آنها یاد نخواهد داد، که وقتی خودشان از کوره در رفتند و بد رفتاری کردند، بعد چطور رفتار کنند. چون نمونه های زیادی برای بچه ها مطرح می کنیم – که وقتی اوضاع بر وفق مراد نیست چطور رفتار کنیم – و این نمونه ها خیلی مهمتر از تعیین قوانین برای آنهاست. آنها همیشه درس هایشان را از این نمونه ها می گیرند. خودم را متعهد میکنم که پدری آگاه و آرام باشم، حتی اگر گاهی از تعهدم، تخلف کردم. زمانی که از تعهدم تخطی می کنم، عذر خواهی می کنم و درباره اشتباهم صحبت می کنم. چون این نمونه فرزندان من درباره رفتارهای بعد از بد رفتاری خواهد بود.
خدااااااااااااااااااااااااااااایاااااااااااااااااااااااااااا کمکم کن
آرامش پدرانه و مادرانه خود را حفظ کنید این راجب به شما نیست ما والدین عادت داریم از رفتار بد بچه ها برنجیم، انگار هر کاری آنها انجام می دهند انتقاد از ما ویا اعتقادات ماست، یک دلخوری شخصی. به همین دلیل خشمگین می شویم. عصبانیت کمکی نمی کند، اما همانطور که ذکر شد ما تصور می کنیم آنها برعلیه ما رفتار می کنند. آنها واقعا" کاری بر علیه ما انجام نمی دهند، آنها بچه هستند و نمی دانند وقتی چیزی می خواهند یا عصبانی هستند چطور رفتار کنند. موضوع سر این است که آنها چه مشکلی راپشت سر می گذارند، وفقط اگر دائم سوال پیچشان نکنیم، می توانیم منصفانه تر با مشکلشان برخورد کنیم و کمکشان کنیم. راهنما باشید نه خود رای بچه ها باید یاد بگیرند که راهشان را در این دنیا پیدا کنند، چون ما همیشه نیستیم که به آنها بگوییم چطور رفتار کنند. پس بهترین روش آموزش به آنها این نیست که دائم قوانین وضع کنیم و غر بزنیم که چطور رفتار کنند. اگر تمام رفتارشان را برایشان دیکته کنیم، هیچ گاه تصمیم گیری برای زندگی خود را یادنمی گیرند.باید به آنها فرصت داد که خودشان، البته با رعایت حد و مرزهایی، تصمیم گیرنده زندگی خود باشند و در زمان نیاز راهنمایشان باشیم. تصور کنید که آموزگار هستید نه دیکتاتور قبض روح کننده نیاز آنها چیست؟ وقتی کارها بر وفق مرادشان نیست، وقتی عصبانی هستند، وقتی ترسیده اند... واقعا " بچه های شما به چه چیزی نیاز دارند؟ فریاد زدن و تهدید کردن های شما کمکی نمی کند- خودتان را جای آنها بگذارید (و تصور کنید که بچه هستید ) و از خودتان بپرسید آیا دوست داشتید، وقتی آشفته اید، دیگران سر شما فریاد بزنند؟ واکنش شما چه بود اگر فردی بزرگتر و قدرتمند تر از شما فریاد می زد و تهدیدتان می کرد؟ مطمئنا" دوست نداشتید، و از آن بزرگتر دلخور می شدید. در این لحظات چی چیزی کمک می کند؟ شاید کمی تسلی دادن؟ یا اینکه در آرامش درباره مسئله گفتگو کردن، دنبال راه حل گشتن. یک کم همدلی و همدردی. وبله، اگر واقعا" پای آسیب زدن به خودشان در میان باشد، باید حرفهای جدی زد و اختیارات آنها رامحدود کرد. درنگ کنید در لحظه ای که عصبانی هستید، بهتراست که از موقعیت دور شوید، نفسی بکشید و آرام شوید. وقتی آرام تر شدید گفتگو کنید و درست فکر کنید. البته که سخت است، زیرا ما پدر، مادر ها عجول هستیم و می خواهیم همه چیز زود سرو سامان بگیرد. اما وقتی عصبانی هستیم بسیار دشوار است که درست تصمیم بگیریم، با آرامش صحبت کنیم و منطقی رفتار کنیم. ضمنا" این درمورد بچه ها هم صدق می کند. تامل کنید و شرایط را بازبینی کنید وقتی در شرایطی هستید که فشار زیادی را تحمل می کنید ، تا هنوز خیلی شدیدتر نشده، نفس عمیق بکشید. درنگ کنید. یک نگاه به خودتان بیاندازید، درمانده اید و عصبی. برای این درماندگی به خودتان رحم کنید. که هم طبیعی است و هم صحیح. بی خیال مشکلات شوید، برای خوتان آرزوی شادی کنید، و یک نفس دیگر بکشید. اگر امکان دارد، دقت کنید بچه های شما هم مثل شما عذاب می کشند، آنها به دلسوزی شما نیاز دارند. متعهد شوید، که به فکر بچه ها باشید در واقع من به بچه هایم قول دادم که تا جایی که ممکن است، پدری متعهد باشم و از آنها خواستم، ناظر من باشند. هر وقت حین عصبانیت مچم را گرفتند، باید یک دلار برای بستنی خوردن کنار بگذارم و این کمکم کرد، بچه های من تا به حال با صدای بلند با من صحبت نکردند. طفلکی ها – حالا دیگر بستنی نمی خورند.( شوخی کردم ما هنوز بستنی می خوریم). بدانید که عیبی ندارد اگر اشتباه کنید احتمالا" مشکلاتی هست، اما باید از آنها درس گرفت. ببینید کجای راه را اشتباه رفته اید. زمانی که مشکلی پیش روی شماست، متعهد باشید و این گامی مثبت به سوی پدر و مادری متعهد و دلسوز بودن است. عملکردهای خودتان را مرور کنید، و به جای سر خوردگی، ببینید چطور می توانید بهتر از سابق باشید، و برای اتفاقات بعدی برنامه ریزی کنید.وقتی عصبانی هستید نباید تصمیم بگیرید، برنامه ریزی های زمان آرامش حایز اهمیت است. دوباره زمانی که مشکل پیش آمد، همان برنامه ریزی را بررسی کنید، تا اینکه برنامه ریزی های شما همگام با مهارت های دلسوزانه شما روز به روز بهتر شود. مشکل اینجاست که ما پدر، مادر ها درباره رفتار بچه ها یک سری ایده آل در ذهن داریم. ما تصور می کنیم بچه ما باید ایده آل باشد، اما در واقع آنها ایده آل نیستند، آنها واقعی اند. خطاهایی دارند، همانطور که ما داریم. آنها نیازمند کمک هستند، اشتباه می کنند، عصبانی می شوند، مایوس می شوند. ما هم همینطور. بیاید محاسبه کنیم که وقتی اشتباه می کنیم، آشفتگی های زندگی را چطور سر و سامان می دهیم، با عصبانی شدن ، مایوس شدن این کارها را به بچه ها هم یاد می دهیم. بچه ها را همانطور که هستند، بپذیریم. عاشقانه دوستشان داشته باشیم و به جای فریاد زدن، آنها را در آغوش بگیریم. در بین تمام ابزارهای پدرانه ام، معلمی موثر تر از در آغوش گرفتن پیدا نکردم.
خدااااااااااااااااااااااااااااایاااااااااااااااااااااااااااا کمکم کن
خلاقیت لازمه مادری کردن ؟؟؟؟؟ مگر مادرها چه کار می‌کنند؟ هر روز که شاز خواب بیدار می‌شوند، دست و روی بچه را می‌شویند، پوشکش را عوض می‌کنند، می‌خوابانندش، با او بازی می‌کنند، بهش شیر می‌دهند و این می‌شود کل زندگی‌شان! یک‌سری کارهای روزمره که هر روز و هر روز باید انجام دهند. مادر و کودک سۆال این است که مادرها در این فرآیند روزمره چقدر فکر می‌کنند؟ مگر شیر دادن و پوشک عوض کردن و بازی کردن، فکر کردن می‌خواهد؟ برای اینکه بتوانیم به این سۆال جواب دهیم، اول باید ببینیم فکر کردن یعنی چه؟ بعضی‌ها (مثل دیویی) فکر کردن را نقشهء عمل یا Plan of action تعریف می‌کنند. آنها می‌گویند ما در زندگی با مسائلی مواجه می‌شویم که باید قادر باشیم آنها را حل کنیم و آن نقشه‌ای که به ما کمک می‌کند بتوانیم مسئله را حل کنیم و به عمل برسیم، تفکر است. یعنی توانایی حل مسئله، مهارتی است که با تفکر به‌دست می‌آید و شاید بتوان گفت حل مسئله، همان تفکر است. با این تعریف از تفکر، مادرها در طول روز چقدر فکر می‌کنند؟ بچه‌ها در روز کارهای زیادی انجام می‌دهند که بعضی‌هایشان مورد تأیید مادرها هست و بعضی‌هایشان نه. اما نحوهء برخورد هر مادر با کارهایی که مورد تأییدش نیست، فرق می‌کند. اولین و ساده‌ترین راه حل این است که جلوی انجام عمل بچه گرفته شود، که بیشتر مادرها هم همین کار را انجام می‌دهند. مثلا آشغال را از دهان بچه درمی‌آورند، چاقو و یا هر وسیله‌ای که برای بچه خطری ایجاد می‌کند، از او می‌گیرند، یا بچه را از محل خطر دور می‌کنند. نویسنده ی کتاب «ماندن در وضعیت آخر» دربارهء اثرات ناگوار امر و نهی کردن به کودک و تأثیر طولانی‌مدتی که تا آخر عمر گریبان‌گیر انسان می‌شود، بحث مفصلی دارد. تأکید می‌کند که این امر و نهی کردن می‌تواند شخصیت کودک را در بزرگسالی بسازد و او را تبدیل به فردی ترسو کند که توانایی تصمیم‌گیری ندارد. بدین ترتیب همان‌طور که گفتیم، بیشتر مادرها ساده‌ترین راه، یعنی امر و نهی کردن را انتخاب می‌کنند. اما بعضی مادران هستند که به‌جای امر و نهی کردن، دنبال راه حل‌هایی می‌گردند که وضعیت خطر را برای کودک از بین ببرند. آنها گاهی با عوض کردن موقعیت، این وضعیت را تبدیل به وضعیت دیگری می‌کنند و گاهی با جایگزین کردن، آن را تغییر می‌دهند. این مادرها برای این کار مجبور به فکر کردنند. جلوگیری از انجام عمل کودک، نیاز به توانایی خاصی ندارد، اما تبدیل موقعیت نامطلوب به موقعیت مطلوب، فکر کردن می‌خواهد. مثلا اگر بچه‌ای با لیوان روی زمین آب می‌ریزد، مادر می‌تواند راحت‌ترین کار را انجام دهد، یعنی لیوان را از بچه بگیرد. همین‌طور می‌تواند فکر کند و یک راه حل خلاقانه برای تغییر موقعیت انتخاب کند. مثلا یک لیوان دیگر بیاورد تا کودک آب را از این لیوان به لیوان دیگر منتقل کند، یا آب را خالی کند و یک شیء دیگر که آسیبی به فرش نمی‌رساند، توی لیوان بریزد. بچه‌ها همیشه دنبال بازی کردنند. برای آنها هر چیزی بازی محسوب می‌شود. اگر بازی را از آنها بگیریم، آنها را از چیز مهمی محروم کرده‌ایم، اما اگر قواعد بازی را عوض کنیم، بچه از بازی جدید لذت خواهد برد. البته این کار نیاز به خلاقیت بالا دارد. مادر باید بتواند از زاویهء دیگری به وضعیت پیش رویش نگاه کرده و سعی کند در ذهن خود راه حل‌های مختلف را برای تغییر آن موقعیت امتحان کند. مادر باید بتواند به راه حل‌های جدیدی برسد که کودک خود را اقناع کند. از آنجا که این راه حل‌ها در هر مورد، وضعیتی ویژه و خاص و تکرارناپذیر است، احتیاج به خلاقیت بالایی دارد. در این موقعیت‌ها مادر باید سعی کند موقعیت را با دیدی متفاوت بنگرد و انواع راه حل‌ها را امتحان کند گاهی برای بچه یک موقعیت ممکن است چندبار تکرار شود و مادر مجبور باشد هر بار، راه حلی متفاوت با دفعهء قبل پیش پای کودک و موقعیت تکراری بگذارد، پس باید بتواند مسائل را به‌خوبی ببیند و در ذهن خود دنبال راه‌های متفاوت بگردد. مادرهایی که هر روز در مقابل هزاران موقعیت این‌چنینی قرار می‌گیرند و در مقابل این موقعیت‌ها، برای پیدا کردن راه حل فکر می‌کنند، شاید از بسیاری از دانشجویان و اساتید دانشگاه، بیشتر فکر کنند. همیشه دنبال راه حل جدید بودن، نه‌تنها تمرینی ذهنی است، بلکه کودک را از امر و نهی کردن‌های مکرر راحت می‌کند و تربیت صحیح‌تری را موجب می‌شود. حالا باز برمی‌گردیم به سۆال اول. مگر مادرها در روز چه کار می‌کنند؟ مادرهایی که همهء موقعیت‌ها را برای بچه تبدیل به بازی می‌کنند، مادرهایی‌اند که فکر می‌کنند. آنها هر روز مجبورند به راه حل‌های جدید برسند و شاید خیلی بیشتر از همهء ما فکر می‌کنند… همگی اذعان به این مطلب داریم که نقش مادران بیش از پدران، در تربیت فرزندان مبرهن است و اهمیت این مهم به هیچ وجه قابل اغماض و چشم پوشی نیست. روان شناسان اظهار می دارند که یک مادر شایسته و تربیت گر، بایستی خود الگوی برتری باشد و مجهز به مهارت های لازمه برای زندگی و پرورش یک نسل.شاید به جرات بتوان اظهار نمود که ویژه ترین و مهمترین این مهارت ها، مهارت حل مسئله است و حل مسئله یکی از مهارت های مهم زندگی است و به عبارتی دیگر مهارت حل مسئله یکی از مهارت های شناختی است که انسان را در حل مسائل درونی و بیرونی خود یاری می دهد، اما متاسفانه بسیاری از والدین و فرزندان با آن آشنا نیستند. آموزش این مهارت می تواند از بروز مسائل و مشکلات مرتبط با دوران کودکی و نوجوانی و بحرانی شدن تعارض های خانوادگی پیشگیری کند.
خدااااااااااااااااااااااااااااایاااااااااااااااااااااااااااا کمکم کن
همان چیزی که هستم دوستم داشته باش!!!!!!!!! اهمیت نقش پدری و مادری به‌خاطر وجود انسانی است که تربیتش به آن‌ها سپرده می‌شود. اولین مربی انسان خداست که او را خلق کرده و در درجه‌ی بعد، پدر و مادر هستند که به تربیتش می‌پردازند و او را در مسیر خواستِ مربی اصلی هدایت می‌کنند. محبت کردن والدین به فرزند - من یک مادرم. پدر فرزندم به اندازه‌ی کافی به او محبت نمی‌کند. - من یک پدرم. مادر بچه بیش از حد با او مهربان است. فرزندم لوس شده است. اگر پدر یا مادر باشید، حتما در طول زندگی یک‌بار هم که شده این‌گونه صحبت کرده‌اید. یا در کودکی یک‌بار هم که شده مشابه این حرف‌ها را از پدر یا مادر خود شنیده‌اید. به‌راستی، خط‌کش محبت کجاست و پدر و مادر تا چه حد باید به فرزندشان مهربانی کنند؟ اهمیت نقش پدری و مادری به‌خاطر وجود انسانی است که تربیتش به آن‌ها سپرده می‌شود. اولین مربی انسان خداست که او را خلق کرده و در درجه‌ی بعد، پدر و مادر هستند که به تربیتش می‌پردازند و او را در مسیر خواستِ مربی اصلی هدایت می‌کنند. خداوند در کتاب راهنمایش، در آغاز سخن همیشه خود را با دو صفت معرفی می‌کند؛ رحمان و رحیم. رحمان به معنای رحمت «عام» و رحیم به معنای رحمت «خاص» است. علامه طباطبایی (ره) در تفسیر المیزان، کلمه‌ی «رحمان» را به معنای «رحمت کثیری که شامل حال عموم موجودات و انسان‌ها از مۆمن و کافر می‌شود»، می‌داند و کلمه‌ی «رحیم» را به معنای «رحمت ثابت و باقی خداوند که تنها به مۆمنین در آخرت افاضه می‌شود». (1) این دو صفت پروردگار، برای تربیت انسان ضروری است: «رحمت عام» دربردارنده‌ی این پیام است که هیچ موجودی نباید از بخشایش و محبت پروردگار ناامید باشد و در هر درجه‌ای از گناه که فرو رفته باشد، راه برای بازگشت او باز است. به همین دلیل در آیاتی نظیر «و لا تیأسوا مِن رَوح الله، إنّه لاییأس مِن رَوح الله إلا القوم الکافرون» (از رحمت خدا ناامید نباشید؛ همانا جز کافران هیچ کس از رحمت خدا ناامید نیست) (2) ناامیدی از درگاه خداوند، گناهی بزرگ شمرده شده است. از سوی دیگر، «رحمت خاص» خداوند بدین معناست که افرادی که با تلاش و زحمت، بهترین و درست‌ترین گزینه‌ها را انتخاب کرده‌اند، مشمول لطف خاص خدا می‌شوند، اما سایرین از آن رحمت و لطف بهره‌ای نمی‌برند. این صفت آفریدگار باعث می‌شود که انسان‌ها برای رسیدن به کمال تلاش کنند تا آن لطف خاص و ویژه را به‌دست آورند. عشق مادری بدون قید و شرط است. کودک احتیاجی ندارد برای محبوب بودن نزد مادر تلاش کند. احتیاجی به کسب شایستگی ندارد. برای بیش‌تر بچه‌ها تا هفت‌سالگی مفهوم زندگی این است که برای آن‌چه هستند، دوستشان بدارند بنابراین، انسان ضمن این‌که به وجود محبت در هر شرایطی امیدوار است (رحمت عام خدا) برای رسیدن به محبت خاص و ویژه از سوی خدا نیز تلاش می‌کند (رحمت خاص خدا)، و این دو با هم او را پرورش می‌دهند. پدر و مادر نیز این چنین هستند. خدا در هر کدام از آن‌ها نمونه‌ای از یک رحمت خود را قرار داده است و این امر برای کودکی که تربیتش به دست آن‌ها سپرده می‌شود، ضروری است. محبت سازنده، بی قید و شرط‌
خدااااااااااااااااااااااااااااایاااااااااااااااااااااااااااا کمکم کن
عشق مادری بدون قید و شرط است. کودک احتیاجی ندارد برای محبوب بودن نزد مادر تلاش کند. احتیاجی به کسب شایستگی ندارد. برای بیش‌تر بچه‌ها تا هفت‌سالگی مفهوم زندگی این است که برای آن‌چه هستند، دوستشان بدارند. بنابراین، مادر مظهر رحمت عام خداست.لذا، محبت پدر و مادر به کودکشان باید بی قید و شرط باشد؛ چرا که در واقع فرزند شما هر شکلی که باشد با هر رفتار و گفتار، شما او را دوست دارید پس باید این را به او نیز منتقل کنید. فراموش نکنید که ما باید محبت صادقانه و واقعی را به کودک خود ابراز کنیم و هر گونه تحریف در اندازه و شکل واقعی آن از صداقت محبت ما کم می‌کند. هیچ گاه برای این‌که کودکتان دوست داشته شود شرطی نگذارید و به او دائما بگویید که دوستش دارید. فرزندتان را در هر سنی که هست دائما در آغوش بگیرید و ببوسید. یادتان باشد محبت کردن به معنی گوش دادن به تمام خواسته‌های کودکتان نیست. تا سن 3 سالگی ما باید به تمام نیاز‌ها و خواسته‌های کودکمان پاسخ مثبت بدهیم و در مواردی که خواسته آنها نامعقول باشد و برآورده کردن آن نا ممکن، باید حواس او را از آن موضوع پرت و به موضوع دیگری معطوف کنیم. مثلا اگر کودک 2 ساله‌ای اسباب بازی کودک دیگری را می‌خواهد باید سر او را با چیز دیگری گرم کنیم. خوشبختانه کودکان زیر 3 سال خیلی زود خواسته شان را فراموش می‌کنند و به چیز دیگری مشغول می‌شوند؛ اما وقتی کودک به حرف می‌افتد و کم کم می‌توان با او وارد گفتگو شد با گفتاری که با منطق کودک سازگار و برای او قابل درک باشد، خواسته‌های نامعقول او را رد کرده و در مواردی با او مخالفت می‌کنیم تا او کم کم بفهمد که دنیای بیرون به تمام درخواست‌های او پاسخ مثبت نمی‌دهد. پس محبت بی قید و شرط به معنی این نیست که ما باید به تمام درخواست‌های کودکمان پاسخ مثبت بدهیم، محبت بی قید و شرط یعنی ما در همه حال به کودکمان بگوییم که دوستش داریم حتی هنگامی که او کار اشتباهی می‌کند. وقتی انتقاد‌های ما همراه با مهر و جملات محبت آمیز باشد بسیار سازنده تر است. هدیه خریدن برای کودکان ،بسیار برای پدر و مادر لذت‌بخش است؛ اما زیاده روی در آن می‌تواند برای کودک مضر باشد، وقتی کودک ما به چیزی احتیاج دارد که البته نیازش باید معقول باشد ما احتیاجش را برطرف کرده و وسیله مورد نیازش را برایش می‌خریم؛ اما هدیه باید با مناسبت و به عنوان پاداش برای کودک باشد و نباید کودک را به هدیه‌های گران‌قیمت عادت دهیم تا از هدیه‌های کوچک ما لذت نبرد و به جنبه مادی هدیه سوق داده شود. ما همیشه باید خوبی‌ها و بدی‌های کودکمان را به طور منطقی و واقعی ببینیم و هیچ کدام از خصلت‌ها و رفتار‌های کودکمان را بزرگ نکنیم و او را همان‌طور که هست ارزیابی کنیم، نه آن‌طور که خودمان دوست داریم یا آن‌طور که از آن می‌ترسیم. بعضی پدرها و مادرها کودکشان را با عینک بدبینی یا عینک خوشبینی نگاه می‌کنند و خود را از دیدن واقعیت وجود کودکشان محروم می‌کنند. همان‌طور که نباید از رفتار‌های بد کودکمان راحت بگذریم، رفتار‌های خوب او را نیز باید ببینیم و از او تعریف کنیم. راجع به رفتار‌های کودکتان با او صحبت کنید و با خود او به بحث بپردازید؛ ریشه رفتارهایش را کشف کنید و به او بگویید که رفتار‌های بدش به چه دلیل بد و رفتار‌های خوبش به چه دلیل خوبند. به او بگویید که دوستش دارید و برای همین می‌خواهید تمام رفتارهایش درست باشد؛ اما این را هم درک می‌کنید که هر انسانی اشتباه می‌کند و اشتباه‌های او باعث نمی‌شود که شما او را دوست نداشته باشید. همیشه بگذارید برای کودکتان منبع مهر و محبت باشید و او از هر جا بتواند به شما پناه بیاورد و از شما در هر زمینه‌ای کمک بخواهد. مهر و محبت بی دریغ صمیمیتی به وجود می‌آورد که شما را در راه تربیت کودکتان موفق تر خواهد کرد. فکر کنید کودکتان نمی‌داند که شما چقدر او را دوست دارید، پس دائما باید به او بگویید که از صمیم قلب و همیشه او را دوست دارید. دریافتن این موضوع کمک بسیاری به من در ایفای نقش مادری کرد. مثلا فهمیدم وقتی دختر سه‌ساله‌ام بعد از این‌که با او به‌خاطر بازیگوشی تندی می‌کنم، با گریه به دامان خودم پناه می‌آورد، با زبان بی‌زبانی به من می‌گوید: “مامان! من رو برای همون چیزی که هستم دوست داشته باش.”‌
خدااااااااااااااااااااااااااااایاااااااااااااااااااااااااااا کمکم کن
چگونه به فرزندمان اعتماد به نفس بدهیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ روی یکی از صندلی های پارک بنشینید و به محوطه بازی کودکان دقت کنید. بچه ها را که در حال دویدن، پریدن یا بالارفتن از اسباب بازی ها هستند، نگاه کنید... پیداکردن بچه هایی که با جسارت بیشتری از وسایل بازی استفاده می کنند، اصلا سخت نیست. انگار قدم هایشان را محکم تر برمی دارند و از اینکه هر کدام از وسایل بازی جدید را حتی برای اولین بار امتحان کنند، ترسی ندارند، اما بچه هایی را هم می توانید ببینید که برای قدم برداشتن حتی در سطح صاف از پدر و مادرشان کمک می خواهند. این تفاوت بارز رفتار به عقیده روان شناسان به دلیل خصوصیتی به نام «اعتمادبه نفس» است. تمام والدین برای افزایش و تقویت اعتمادبه نفس فرزندشان تلاش می کنند. کودکی را تصور کنید که برای اولین بار تصمیم دارد از یک پارچ آب برای خودش آب بریزد. اولین واکنش پدر و مادرها معمولا این است: «عزیزم! حواست رو جمع کن آب رو نریزی.» اما به نظرتان این جمله چطور است؟ «باریکلا که خودت برای خودت آب می ریزی، عزیزم!» در این مطلب روش هایی برای تقویت اعتمادبه نفس کودک پیشنهاد شده است. ● الگوی مثبتی برایش باشید حتما شما هم چند بار در دوران نوجوانی چنین جمله هایی را به زبان آورده اید: «آرزو دارم این کار را انجام دهم، اما نمی توانم.» این جمله های منفی که ناشی از ناتوانی در انجام امور است، به رفتار والدین مرتبط است. کودکان دقیقا از رفتار پدران و مادران الگوبرداری می کنند. پس اگر مشغول انجام کاری هستید و مستاصل هم شده اید، از این جمله استفاده نکنید: «رییسم خواسته این فایل را روی سیستم پاورپوینت اجرا کنم اما اصلا نمی توانم تا آن موقع این کار را انجام دهم.» با بیان چنین جمله هایی غیرمستقیم به فرزندتان نداشتن اعتمادبه نفس را منتقل می کنید. حتی اگر قادر به انجام کاری نیستید، مثبت صحبت کنید: «رییسم خواسته این فایل را روی سیستم پاورپوینت اجرا کنم. هنوز نتوانسته ام ولی تمام تلاشم را انجام می دهم و مطمئنا به نتیجه دلخواهم می رسم. با یک برنامه ریزی صحیح حتما می توانم انجامش دهم.» در تمام این مدت فرزند شما به گفته هایتان گوش می دهد و به اینکه با یک کار سخت چگونه برخورد می کنید، توجه دارد. ● بگذارید ریسک کند به فرزندتان بیاموزید حتی اگر نتیجه نهایی آنچه انتظارش را داشته، نباشد، اینکه راه مورد علاقه خود را انتخاب و برای انجام آن تلاش کند، ارزشمند است و بخش زیادی از کار را پیموده است اما این تفکر مخصوص افرادی است که اعتمادبه نفس دارند و از به نتیجه نرسیدن نمی ترسند. فرزندتان را ترغیب کنید در فعالیت های گروهی در مدرسه مانند عضویت در تیم های ورزشی، گروه های موسیقی یا حتی گروه های علمی شرکت کند. با این کار او فرصت نشان دادن توانایی هایش را به دست می آورد و حتی ممکن است در این گروه ها به عنوان سرگروه نقش هایی را برعهده بگیرد که در تقویت اعتمادبه نفس او نقش زیادی خواهد داشت. اقدام دیگری که می توانید انجام دهید، برنامه ریزی برای گردش های کوتاه اما هیجان انگیز خانوادگی است؛ دوچرخه ای کرایه و مسیری را از قبل انتخاب کنید و به فرزندتان بگویید یک گردش غیرمنتظره دارید. مسیر حرکت را به او نگویید. بگذارید در عمل انجام شده قرار بگیرد، ترس را بیازماید و اعتمادبه نفسش افزایش پیدا کند. مسابقه های ۲ نفری بین خودتان و او ترتیب دهید؛ بذرهای یک گیاه خاص را تهیه کنید و از فرزندتان بخواهید آن را بکارد و مسوولیت پرورش اش را برعهده بگیرد. با دیدن روند رشد گیاه شما و رسیدگی تان به آن، او هم ترغیب می شود این کار را انجام دهد و ترس از انجام کارهای انفرادی کم کم در وجودش از بین می رود. ● به او حق انتخاب بدهید وقتی برای خرید لباس کودک می روید، به هماهنگ کردن رنگ های لباس های مختلف توجه می کنید اما ممکن است فرزندتان رنگ هایی را انتخاب کند که خیلی هم با هم جور نیستند و شما دوست ندارید لباسی با آن رنگ ها بپوشد. اینکه کودک شما چند رنگ ناهماهنگ را انتخاب کند، خیلی بهتر از این است که همیشه شما انتخاب کنید. به او حق انتخاب بدهید. بخش مهمی از شکل گیری اعتمادبه نفس کودک به انتخاب های مستقل او بستگی دارد. حتی اگر انتخاب های درست و بجایی نباشد. مطمئن باشید پس از چند بار، انتخاب های درستی خواهد داشت چون به خودش اعتماد دارد. ● به اندازه ستایشش کنید برای تشویق کودکتان هم حد و مرزی قائل شوید. اینکه دختر ۱۰ ساله شما از دستمال کاغذی برای پاک کردن لبش هنگام غذاخوردن استفاده می کند امری بدیهی است و نیازی نیست بابت این کار هدیه ای دریافت کند. بچه ها خیلی سریع همه چیز را می آموزند و شما به صورت ناخودآگاه به این دلیل که حس پدر و مادری دارید، آنها را تشویق می کنید. اینکه کودک را تشویق می کنید، بسیار عالی است اما به او حسی واقعی ببخشید و این حس را اغراق آمیز نکنید. در غیر این صورت فکر می کند این کارهای ساده هم حتما خیلی سخت بوده و فقط او از عهده انجامش برمی آید. ● بگذارید مشکلاتش را خودش حل کند بچه ها با حل مشکلاتشان، اعتمادبه نفسشان را تقویت می کنند و به توانایی های خود پی می برند. آیا فرزندتان را در حالی که مشغول پیداکردن یک تکه پازل است فقط تماشا می کنید یا سریع تکه پازل گمشده را برایش پیدا می کنید؟ آیا وقتی به سختی مشغول بستن دکمه های لباس با بند کفشش است، سرزنشش می کنید و خودتان انجام این کار را به عهده می گیرید یا اجازه می دهید برای چند بار دکمه ها را جابجا ببندد یا بند کفشش وسط راه باز شود؟ مطمئن باشید اگر بتواند این کارهای ساده را بارها اشتباه انجام دهد، حتما در آینده با اعتمادبه نفس بیشتری مشکل های بزرگ تر را به تنهایی حل می کند.
خدااااااااااااااااااااااااااااایاااااااااااااااااااااااااااا کمکم کن
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز