2777
2789
عنوان

ایده جالب عشقولانه وجذاب برا متفاوت شدن زندگی

| مشاهده متن کامل بحث + 506675 بازدید | 3009 پست
پریشب که گفتم براش غذایی که دوست داشت و پختم اما نخورد و رفت خابید . همون غذارا براش گذاشتم باکلی مخلفات و میوه که ببره سرکار وقتی امد غذاشو بخوره میوه هارودیده بود اما چون میوه خورنیس انهارابین همکاراش پخش میکنه ولی فقط پسته هاراخورده بود بعد زنگید گفت غذات نپخته بود منم گفتم ببخشید من خودم ازش نخوردم توهم که دیشب نخوردی اگه خورده بودی میگفتی نپخته همون موقه برات دوباره سرخ میکردم . درصورتیکه خودم خورده بودم و کانلن مغزپخت بود اما نمیدونم چرا این بهانه را اورد ما بایکی از همکاراش رفت و امد خونوادگی داریم ازقضا انهم ازغذا خورده بود .شب زنگیده بودخونمون که باهمسرم کارداشت اینم بگم خیلی ادمه رکیه اصلن تعارف باکسی نداره من گوشی را برداشتم بعدازحال واحوال گفت راسی خانم فلانی این غذارا میشه دستورپختشم به خانمه من بدی خیلی خوشمزه بود مثه ابنبات تودهنم اب میشد من میگواصلن دوست نداشتم اما شوهرت بزوربهم داد خیلی خوشم امد قیافه من ان لحظهگفتم باشه حتمن یروز بیاین خونمون براتون درس میکنم بعد که به شوهرم گفتم گفت ان کس خوله نمیدونم چراانقد ازتوتعریف میکنه
ماهک جان خودت فکر میکنی همسرت چرا یه همچین عکس العملی نشون میده؟! برای من واقعا جای سواله بر فرض که حتی رنگ موهات هم زشت شده باشه (کفتم فرض ها ناراحت نشی) چه ربطی به محل خواب داره ظاهرا ایشون مثل گذشته رفتار میکنه فقط جای خوابشو عوض کرده خب واقعا چرا؟! خیلی دوست دارم بدونم منظورش از این کار چیه؟

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



چی بگم ماهک.. ولی من بازم فک میکنم مشکل شوهرت رنگ نیست، آخه رنگ که اینقدر دلخوری نداره..! یه چیز دیگه اینقد ناراحتش کرده.. من معمولا وقتی رفتارای شوهرم اینقد عجیب و غریب میشه راهش عذرخواهیه.. بعد تازه زبونش وا میشه و میفهمم از چی ناراحت بوده و دربارش حرف میزنیم..! گاهی آدما ناراحت میشن از چیزی که اصن فکرشو نمیکنی شایدم اشتباه باشه و اصلا سوءتفاهم شده! بلاخره باید زودتر بفهمی از چی ناراحته تا درست بشه..!
اگر هوشیار نباشید، رسانه ها شما را وا می دارند که از "ستم دیدگان" متنفر؛ و دوستدار "ستم گران" باشید.
مطمئن باش با عذرخواهی خودتو کوچیک نمیکنی.. مثلا برگرد بگو بابا معذرت میخوام عزیزم غلط کردم اصن هرچی تو بگی.. بیا مثل قبل باشیم دیگه.. !اینجوری زبونش وا میشه بعد که فهمیدی چشه هرکار خواستی بکن اصن دیگه عذرخواهی هم نکن که خنک شی.. فعلا یکار کن بگه چشه.. من جای تو خسته شدم!
اگر هوشیار نباشید، رسانه ها شما را وا می دارند که از "ستم دیدگان" متنفر؛ و دوستدار "ستم گران" باشید.
ببخشید ماهک جان من تا الان فقط خواننده بودم ونظر نمیدادم ولی به نظرم شما زیادی به شوهرت رو دادی احساس میکنم فکرش اینه که نمیخواد به روت بیاره که آره تو دست پختت خوبه یا رنگ موهات خوشگل شده. احساس میکنم شوهرت نمیخواد تو ازش بالاتر باشی چون اونطوری فکرمیکنه پیشت کوچیکه واحساس حقارت میکنه برای فرار ازاین احساس میزنه توسر چیزای خوبت. این نظرمنه
بخداخودمم خسته شدم شوهرم خرداد ماهیه واصلن ی رفتار ثابت نداره بخاطرهمین اصلننمیتونم پیش بینی کنم که الان این حرف و بزنم یا اینکاروکنم چه عکس العملی نشون میده اول شکلی عذرخواهیی کردم وقتی دیدم محلم نمیذاره ازکوره دررفتم وگریه کردم مامانم بهش اس داده که ی مو واقعا ارزش اشک های این دختر و داره ؟ بعدم ی ادمیه که اصلن حال و حوصله توضیح دادن نداره ی حرفی میزنه یا ی موضوعی پیش میاد ک من متوجه نمیشم یا نمیشنوم اصلن توضیح نمیده میگه میخاسی بفهمی یکم ک اصرارم کنه عصبانی میشه میگه ولش کن بابا
آیلارجون همه میگن که من از نظر ظاهر و خونواده و مالی وتحصیلات چه از خودش چ از خونوادش سرم اما من تابحال ب روش نیوردم اما فقط انها ینی خونواده خودش مادرش پدرش وخواهرش قداشون خیلی بلنده اما من متوسطم انها 175ببالان من 159-160 اما ازاین نظر مامانش ناخوداگاه خیلی من و مسخره میکنه و انهارابالا میبره
اما ی مسئله ای ک هس ومن فکرمیکنم بخاطراین هس که بیشتراین اخلاق هاراداره و نمیخاد حرف من ب کرسی بشینه فقط بخاطراینه که پدرش خیلی بی عرضه و دست پاچلفتیه و وقتی میخاد کارکنه یا خرابکاری میکنه یا گندمیزنه اگه شوهر من پیشش نباشه نمیتونه کاری انجامم بده و همه کارها و مسئولیت خونه گرد مادرشوهرمه بخاطر همین ان نمیخاد بمن روبده که منم مثه مامانش بشم که افسارشوبگیرم
زیاد بهش اهمیت دادی زیاد تحویلش گرفتی پررو شده. یه مدت بیخیالش شو انقدر واسه هراخمش خودتو نابود نکن. وابستگی زیادتو بهش کم کن. واسه خودت شادباش برو استخر برو خرید اگه حساس نیست با دوستات برو بیرون ..وقتی ببینه دیگه بهش وابسته نیستی بدون اونم شادی جذبت میشه. تو گوگل سرچ کن شوهرمو عاشق خودم کردم. توسایت خانواده ی برتر. داستان یه خانم وابستس که تونست با اعتماد به نفس بالا شوهرشو عاشق خودش کنه. فکرکنم به دردت بخوره
پدرشوهرم حتی لباس پوشیدنش تمام حرکاتش کی برن کی بیان کجابرن کجانرن هرچیری که فکرکنی مادرشوهرم تصمیم میگیره حتی نمیتونه ی میوه درست حسابی بخره و هرموقه من انجا بودم میبینم مادرشوهرم داره حرص میخوره
ی چیزی بگم بخندین نامزدی پسردایی شوهرم بود باید میرفتیم جنت آباد از تهرانپارس .رفتنه همه باهم بودیم و پشت ماشین داماد میرفتیم بخاطهمین خیلی راحت رفنیم اما برگشتنه که خودمون باید میومدیم علوه برما یکی از فامیلای مادرشوهرمم که خیلی باهاش رودربایسی داشتم توماشین مابود بعد من اکثرجاهای تهران و میشناسم اما پدرشوهرم خیلی ادعا داره که من همه جارامیشناسم چون راننده شرکت واحره برگشتنه من داشتم ب شوهرم میگفتم که ازکجابرو ک بیوفتی تو همت پدرشوهرم تز داد که نه ازاینجا باید بری اشتباه داری میگی
خلاصه شوهرمم کلی غرزد که بلد نیسی نگو منم دیگه هیچی نگفتم خلاصه باادرس دادنه پدرشوهرم از کن سلوقوم بعد 7تیر بعد حافظ بعد بهارستان سردراوردیم و مادرشوهرم فقط حرص میخورد که ابروش داره میره باین وضعیت منم فقط میخندیدم گفتم الان کی بلدنیس آقای محترم شوهرم و کارد میزدی خونش درنمیومد ی باک بنزی نسوزوند وقتی رسیدیم همه شام داشتن میخوردن انقد مسخرمون کردن که مامانش داشت غش میکرد منم میگفتم عیب نداره ی تهران گردی کردیم بعد که امدیم خونه یک بساطی داشتیم بامامانس ک فقط ببریمش ی جایی ک باباه را تیکه پازه نکنه
ان اوایلا نامزدیمون همش ب من میگفت من این غرورتو رو میشکونم من لهت میکنه و ازنو میسازم اما نتونس ان بیشتر شبیه من شده کلن ی ادمی بود ک با ی رفقایی بود ک ی قرون نمی ارزیدن خلاصه خیلی داغون بود عصبی بود خیلی گوشه گیر بود اما الان هرکی از فامیلهاش میبینه میگه ان فرهادکجا و این کجا مامانشم ناراحت میشه میگه وا م مگه ان موقه بچم چش بود که حالا عو ضشده داییشم خیلی رکه میگه ان موقه اصلن نمیشد بااین حرف بزنی باان تیپایی که میزد مثه این رپرا میگشت شلوارهای فاق بلند و دستمال سرو انگشترازکجاتاکجاوووو الان ببینیش با عکس های قبل شاخ درمیاری
خانواده ما چو ن اصیل تهران هستن و یسری تو سرادارن بقولی و اکثر محله میشناسنمون خیلی موبادی اداب هستیم مثلن ما هنوز جلول پدرمون یا پدربزرگمون دراز نمیکشیم اما انها اصلن این چیزا براشون مهم نیس کلن داغونن کوچکتراشون ی شوخی هایی میکنن ک دنگو
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792