دیروز رفتم خرید کلیم بخودم رسیده بودم خیلی خوب بود اما شب رفت حمام کلیم بخودش رسیده بود من خیلی خسه بودم رفتم درحمام و بازکردم گفتم امدی بیا سرجات بخاب رفتم توتخت که بخابم خابم نمیبرد چشم بند زدم نمیدونم کی خابم رفت اما نزدیکای صبح بیدارشدم دیدم بازم رفته توی اتاق دیگه خابیده
رفتم پیشش بغلم کرد گفتم چرا نیومدی بخابی سرجات اولش هیچی نگفت بعد گفت خاک توسرت که نفهمیدی دیدم کلی ترتمیز کرده منم گفتم منم کرده بودم ولی توهم نفهمیدی بعدم گفتم بیاسرجات بخاب نیومدی گفت تا موهات درست نشه همینه که هس منم گفتم عزیدلم من رنگ موهامودوست دارم بهمم میاد و ی چندوقت صبرکن میره گفت پس تاان موقه همینه بعد یکم سربسرم گذاشت فکرکن ساعت 6صبح توخونه دنبالم میکرد
ماهک منم سختم بود به روی خودم نیارم ساعتو ینی شاید دیر میشد منم هی میگفتم پاشو ساعتو درس کن اما جلو خودمو گرفتم شوهرمم خودش هنو 1ساعت نشده بود اومده بود خونه یاد ساعت افتاد رفت درستش کرد! راستی عذرخواهی نکردی از شوشوت؟؟ بنظرم اینجوری زودتر باهات آشتی میکنه ها! بگو که رنگتو دوس داری اما چون بی هماهنگی اینکارو کردی عذرخواهی کن!
