سلام فندوقی تو که دوباره شب زنده داری خواهر!!! قدمهای امیرخان مبارک... واما باران..... فوق العاده شیطون شده...یعنی همه ش باید دنبالش باشی..یه جا بند نمیشه...عین اردک راه میره...کامل راه میره و از راه رفتنش ذوق میکنه ماشاالا باهوش....هرچی رو که یه بار بگیم یاد میگیره..الان تقریبا همه وسایل خونه رو میشناسه... چندوقته نماز هم یاد گرفته...وقتی میخواد سجده کنه رو شکمش دراز میکشه..خخخخخخ ی بامزه س...با صدای بلند هم میگه الاااااااااااا علاقه زیادی به اذیت و آزار باباش داره...وقتی میخواد استراحت کنه میره رو سرش میشینه یا رک پشتش لم میده و...... ... با کوچکترین آهنگی میرقصه و میخونه...کسی هم نخونه خودش میخونه...وقتی میخوام بهش شیر بدم اول عروسکها شو میاره که به اونا بدم بعد خودش میخوره... خلاصه اینکه... آها...غذا خوردنشم ماشاالا خوب شده و همه چی میخوره اما مامان و بابا نمیگه...در...آب....با...کی(کلید)...تح(تخت)..دددر میگه