2777
2789
عنوان

تجربه درمان افسردگی خودم.

| مشاهده متن کامل بحث + 853122 بازدید | 4297 پست
پس منم  عطر  بذارم تو سجاده ام. خوب گفتی. تا حالا تو سجاده نذاشته بودم.


گفتی حس خوب اتفاقا چادر نمازم کهنه شده امروز بعد نماز با خودم گفتم یه چادر نماز نو بهم حس خوب  واسه عبادت میده   چی از این واجبتر.     مغازه ها باز  بشن حتما  یه خوشگل میخرم.

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

پس منم  عطر  بذارم تو سجاده ام. خوب گفتی. تا حالا تو سجاده نذاشته بودم.

آره بذار خیلییی خوب میشه

قبل هر نماز هم یه کوچولو میزنم به سجاده م که بوش تازه شه

وقتی سجده میری یه حس و حال دیگه ایه🙈

ای عشق بلرزان تن دنیایی ما را/در عشق بپیچان دل سودایی مارا

خواننده عزیز چون الان به شدت نون ها سفید و بی قوت شدن  تو برنامه غذایی هر روزتون یکی دو  مشت بلغور گندم با خلاقیت خودتون استفاده کنید.  استفاده بلند مدت از بلغور گندم  فوق‌العاده در  درمان   کم خونی اثر داره.  من بیشتر باهاش آش و سوپ میپزم  گاهی  کمی تو  ابگوشت  تتالی میریزم.

بدون تحرک درمانی نمیشی . بدون تغذیه مناسب درمانی برای ‌شما نیست. بدون رابطه داشتن با مردم درما ...

من نزدیک ۹ ماهه از شهر خودم اومدم شهر خانواده شوهرم دیگه دوستامو ندارم خانواده شوهرم طوری نیستن بشه باهاشون زیاد رفت و آمد کرد خرافاتی هستند افکار قدیمی دارن چون بچه ندارم فکر میکنن بچه شونو چشم میکنم حرف بچه بهم میزدن منم زیاد رابطه اجتماعی ندارم چون شهرستان هم متاسفانه اومدم کار پیدا نمیکنم با اینکه خیلی تلاش کردم و پروزه های خوبی انجام دادم این خونه نشینی و عیر مفید بودن حال روحی مو بد کرده هیچی دوستی آشنایی همکاری ندارم فقط شوهرم هست نمیدونم چه کنم

 
من نزدیک ۹ ماهه از شهر خودم اومدم شهر خانواده شوهرم دیگه دوستامو ندارم خانواده شوهرم طوری نیستن بشه ...


عزیز   منم دقیقا همین مشکل داشتم  .  غریب نبودم.  و لی دوستی نداشتم.  و حس می کردم اطرافیانم سطحشون پایینتر بود.  آدم درس خونده اطرافم نبود فقط شوهرم. رفت آمد م کم بود. یه جور ایی همش خونه و بچه هام وقتتو پر میکرد. سر کارم خودم نخواستم برم. اهل مطالعه بودم ولی تنها. میگفتم هیچ کی منو درک نمیکنه.   خلاصه    در طول  بیماری حس تنهایی خیلی اذیتم میکرد.  اون موقع تحت فشار روحی بودم نیاز داشتم با آدمها تماس بگیرم.  از وحشت و استرس پناه میبردم به جمع  هایی.  در این میون خیلی روابط انسانی قشنگ پیدا کردم با همه قشری باهر نوع تحصیلاتی  همه سنی  رفیق شدم.  پیرزنها  خانمها ی حتی بیسواد. اهل روستایی شهری.  از نوجوون 14 ساله تا پیرزن 80 ساله رفیق صمیمی شدم. حتی با بچه ها گرم میگرفتم.   خیلی خیلی تو این زمینه خاطرات قشنگی دارم که بخوام بنویسم  کلمات جواب نمیدن. واقعا هنر ارتباط برقرار کردن خیلی زیبا و  دنیای شیرینیه.  عزیز اولا باهر کی دم دستت ارتباط برقرار کن سر حرفو باز کن.  شهرت کوچیکه ولی تو همین شهر خیلیها تنهان و آرزوشونه  فقط بشه با یکی حرف بزنن.  این دوره زمینه  حس تنهایی مردم رو  رو زجر میده.  اصلا خودتو مقید نکن فقط با آدم های تحصیل کرده همکلام بشی.  همه جا پیشقدم شو در سلام دادن حتی به غریبه ها من امتحان کردم بزرگترا که خیلی استقبال میکن..  خیلی ذوق میکنن. دلهایی رو بدون هیچ چشمداشتی شاد کن.  تا خدا دلتو شاد کنه.  من  الان میرسم گربه ها باهاشون حرف میزنم.  میرسم  به گلها نازشون  میکنم واسشون شعر میخونم. به همه پیرزن های غریبه سلام میدم تو اتوبوس شروع میکنم با خانمها تعریف.  اتفاقا تحویل میگیرن. با بچه ها تو پارک تعریف میکنم.  یه دوست دارم  80 ساله شه تو مسجد دوست شدیم.  ماهی یه بار میرم خونش تنهاست.  اینقدر خوشحال میشه.  در این زمینه چند صفحه میتونم بنویسم  .....    الان که به خاطر بیماری کرونا شرایط خاصه ولی  انشاءالله بعدا   شروع کن نذار تنهاییت ادامه دار بشه

من نزدیک ۹ ماهه از شهر خودم اومدم شهر خانواده شوهرم دیگه دوستامو ندارم خانواده شوهرم طوری نیستن بشه ...


با دیگران بجوش. شما شروع کننده باش. نترس. از کم شروع کن. بیشتر عکس العمل ها خوبه.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792