2777
2789

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



نگو میخام بچه نباشه خیلی سخته برا اطرافیان جوون مرگی کسی

اره برای اطرافیان خیلی سخته ولی خودادم چی اونجوری ادم یبارمیمیره من الان دارم هرروزمیمیرم وزنده میشم کدوماش راحتتر؟

من سونو رفتم از تخمک هچی نگفت شایدم دیگه تحلیل رفته بود آخه روز ۲۳ سیکل بودم ولی روز دوازدهم خیلی تر ...

اره .معمولن روز ۱۳ ازاد میشه.ترشحم همون موقع داری.

من خود به چشم خویشتن دیدم که جااانم میرود.
همونطور که شما برا دختر خالت ناراحتی مام برا بچمون درد مادر برا بچه خییلی سخته.

منم شیش ماهگی نزدیک بود بچمو از دست بدم خیلی سخته از جون دادن سختتر بود ولی داغ عزیز برا اطرافیان هم سخته دختر خالم روزهای آخر دوست داشت خوب بشه 

دختر خالم هم باهمین حرف که تا یه هفته هم ممکنه بمونه دیر رفت دچار سندروم هلپ شد و بچه سم تولید کرده ...

طفلی.متاسفانه قصور پزشکان هم هست وقتی مادری مراجعه میکنه و متوجه میشن بچه تموم کرده ازمایشات کلی میگیرن.من که وقتی فهمیدن بچه تموم کرده زنگ زدن به دکترم اون روز یکشنبه بود.دکتر گفت چون داری آسپرین میخوری و ممکنه خونریزیت زیاد باشه و حداقل ف یا ۵ روز قبل جراحی باید اسپرین قطع بشه برو پنج شنبه صبح بیا برای سزارین.ولی گفت جواب قطعی بعد از ازمایشات میگم.ازمایشم یک ساعته اماده شد بعد گفتم انزیمای کبدیت فوق العاده بالا هستن در حدی که هر لحظه احتمال مرگ خودم بود.هیچ بیمارستان خصوصی قبولم نکرد.بیمارستان خودمم بیمارستان بهمن تو شهرک غرب بود گفت انقدر حالت بده که ما هیچ تیم پزشکی مقیم شب الان نداریم.گفت فقط برو شریعتی که مخصوص کبد هم هست تا رفتم بردنم اتاق عمل و ساعت ۱ و نیم شب پسرمو خارج کردند و در عرض چند هفته انزیمای کبدیم اومد پایین ..به هر تقدیر،لطف خدا شامل حالم بود و اجازه داد دوباره زندگی کنم و به خانوادم رحم کرد.الهی هزار مرتبه شکر

دل قوی دار که بنیاد بقا محکم ازوست
منم شیش ماهگی نزدیک بود بچمو از دست بدم خیلی سخته از جون دادن سختتر بود ولی داغ عزیز برا اطرافیان هم ...

از خدا میخام به خالت صبر جمیل بده الهی خیلی سخته براش...

💫خداوندا تو میدانی آنچه را که من نمیدانم  در دانستن تو آرامشی ست ودر ندانستن من تلاطم ها خدایا با آرامشت تلاطم هایم را ارام ساز  خدایا اونی که میخام بهم بده دلمو اروم کنسلامتی امام زمان وتعجیل ظهورش صلواتی بفرست 💖الهم صلی علی محمد وال محمد وعجل فرجهم 💖 خدایا ارامشی بهم بده از جنس خودت  آمیییین

مریم جان حرف صدقه اینا ردی منم همینطور همیشه صدقه حتی بعد مرگ بچم گفتم از طرف پسرم باشه کلی مای بیبی داشت دادم سیل زدگان...تو بارداری هم همش دعا صدقه به پرندگان دون میدادم به گربه ها غذا  همیشه نه فقط بارداری   فقیر ببینم هرچه در توانم باشه میدم..پارسال باردار بودم  مشهد سر سفره یکی اومد  غذا دادم به شوهرمم گفتم پولم بده شوهرم میگه خوشم میاد دلسوزی...تو بازار بودیم مشهد یه پیرزن دیدم یه دویستی  تو دستش شوهرم یکم عقبتر بود با دوستامون رفتیم بهش پول دادم دوباره برگشتم شوهرمو صدا کنم دیدم پیرزنه گفت یه کمکی کن گفتم تازه بهت دادم دوباره برگشتم باز همون دویستی دستش بود برشون میداست😂😂 دیدم قشنگ نفرینم کرد گفتم تازه بهت دادم گفت الهی به خونت بر نگردی  منم باردار 😔

💫خداوندا تو میدانی آنچه را که من نمیدانم  در دانستن تو آرامشی ست ودر ندانستن من تلاطم ها خدایا با آرامشت تلاطم هایم را ارام ساز  خدایا اونی که میخام بهم بده دلمو اروم کنسلامتی امام زمان وتعجیل ظهورش صلواتی بفرست 💖الهم صلی علی محمد وال محمد وعجل فرجهم 💖 خدایا ارامشی بهم بده از جنس خودت  آمیییین
[QUOTE=105077 503]نیلو جان علت از دست دادن بچتون چی بود؟[/QUOTE] مریم جون بیا ک بهت نیاز دارم خواهر ...

عزیزم حالتو میفهمم آدمی که مث ما چینی دلش ترک برداشته منتظر کوچکترین حرفی بی منظور یا با منظوره که خرد بشه و از هم بپاشه..ولی مادر همسرت حتما حتما بی منظور گفته چون همسرت پاره تنشه حتی اگه فرض محال از تو خوشش نیاد ولی دلش واسه پسرش میسوزه و دعا میکنه و آرزو داره بچه پسرشو اونم بعد اون اتفاق تلخ ببینه.خواهرای همسرتم بعیو میدونم عمدی تو کارشون باشه تو الان حساس شدی بعدم فرض کن اونام بخوان حامله بشن تا خدا نخواد که این اتفاق نمیوفته پس اونکه اونا  زمان کوتاهی بعد بارداری تو باردار میشن رو تصادفی فرض کن چون اینجوری ذهن و روانت آسوده تر میشه.ببین هیییچ کس هییچ کس نمیتونه ما رو درک کنه همونطور که ما نمیتونیم یه مادری که بچه معلول و مریض داره رو درک کنیم پس انتظار درک از دیگران بی فایده و غیرمنطقیه.

ببین دیشب توی فروشگاه در حال خرید بودیم دوست همسرم با خانومش و نوزادش جلو ما یهو سبز شدند یکی از همونایی که هم بارداری بودیم واقعا همیشه یه ترسی تو وجودم بود نوزادشو ببینم ولی راه فراری نداشتم مجبور شدیم حال و احوال کردیم بچشو دیدم حتلم خیلی خوب شد همش میخندیدم شاید بخاطر سطح انرژی مثبت فراوونه نوزاد باشه ولی ارامش گرفتم بغلش کردم.همسرم با دوستش مشغول صحبت بود منم با خانومش.یهو یه لحظه دیدم دوست همسرم گردنشو کج کرده و یه حالت ترحم و بدبختی کل وجودشو گرفته و داره بهم نگاه میکنه خیلی بدم اومد با خودم گفتم چرا با ترحم بهم نگاه میکنه!!الان فکر میکنه من به عنوان یه زن توانایی نگه داشتن بچمو نداشتم و ... بعد بلافاصله خودمو جای اون گذاشتم و جامو با خانومش عوض کردم گفتم اگر منم بودم دلم خیلی میسوخت و ..بعد دیدم مواجهه با بعضی ترس ها بعد از این اتفاق تلخ خودش یه موفقیته و ادمو قوی میکنه..

دل قوی دار که بنیاد بقا محکم ازوست

خدا بهتر از ما مصلحت مارا میدونه فقط اون میدونه شاید بچه های ما میموندن وما هر روز هروز شاهد زجر کشیدنشون بودیم...خدایا شکرت 

💫خداوندا تو میدانی آنچه را که من نمیدانم  در دانستن تو آرامشی ست ودر ندانستن من تلاطم ها خدایا با آرامشت تلاطم هایم را ارام ساز  خدایا اونی که میخام بهم بده دلمو اروم کنسلامتی امام زمان وتعجیل ظهورش صلواتی بفرست 💖الهم صلی علی محمد وال محمد وعجل فرجهم 💖 خدایا ارامشی بهم بده از جنس خودت  آمیییین
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز