مریم جان میدونم ک میفهمی حرف منو ولی من میدونی بیشتر چی آزارم میده اینکه یجوری با ترحم میگن خدا به تو هم میده نمیگن امان از دلش ک چند بار شکست خورد شد داغون شد یجوری میگن انگار روز و شب فقط داری به هر دری میزنی نمیشه در حالکیه ما بیشتر برا بچه های رفتمون میسوزیم
میفهمم ..میدونی چیه!آدما از روی نادونی گاهی یه چیزایی میگن که آدم بیشتر دلش میشکنه..اگه از روی بدجنسی و طینت بدشونم بگن قدرت کائنات انقدر عجیب و زیاده که به موقعش ادب میشن و درس می گیرن..ولی تا آدم جای کسی نباشه نمیتونه حال طرفو بفهمه مثلا ما اگه این اتفاق واسمون نمیفتاد و این درد رو درک نمیکردیم به کسی که شرایط ما رو داشت میگفتیم تحمل کن خدا دوباره بهت میده تو حالا جوونی و ...از این حرفا که به ما میگن.. ولی کسی نمیدونه دردت چیه و از دوری بچت ناراحتی
واااااااای
چه اتفاق بدی😢😢😢😢
خدا بهتون صبر و طاقت بده
ترس من همیشه همینه که ی بچه مریض باشه
که غم اونی که از دست رفته یکیه اما غم بچه ی مریض تمومی نداره
بچه ها من این دوستمونو.دیدم امیدمو از دست دادم
میگم بچه نیارم دیگه
دوباره دودل شدم چیکار کنم😭😭😭😭😭😭
اینقدردلموشکستن نمیگن این بچه ازدست داده اینقدرزجرش ندیم تاصبح گریه کردم گفت یاابوالفضل شب تاسوعاتوببین چجوری دلموخون کردن هرخری باشه کمی مراعات میکنه ولی اینامیگفتن ومیخندیدن به شوهرم گفتم دیگه خونشون نمیام یجوری میگفتن که مثلا ماهم نوه میخایم مثلا من مشکل دارم منم به شوهرم گفتم این ماه حامله نشدم طلاقموبده بروزن بگیرهم اینابه آرزوشون برسن هم تواینقدرخوردم نکنن
مهرا جان، چرا از زاویه دیگه به قضیه نگاه نمیکنی.
شاید خانواده همسرت گفتند و خندیدند که کمی تو رو از غم دور کنند. اینقدر حساس نباش دختر.
در ضمن مگه شما ازدواج کردید فقط واسه بچه که به شوهرت میگی اگه تا فلان سال نشد برو زن بگیر ؟ چرا اینقدر همسرت رو عذاب میدی؟!!!
به این فکر کن که واسه چی ازدواج کردی؟ بچه هدف اول ازدواج شما بوده؟؟!!!
من دو روز بعد کورتاژ رفتم خونه مادر شوهرم، تا منو دید بغلم کرد و اشک توی چشماش جمع شد. اما یک ساعت بعدش برام کیک خامه ایی اورد و شروع کرد به تعریف شیرین بازی های نوه ۲ ساله اش (نوه دختری). جلوی من با بچه اونقدر بازی میکردند که انگار یک لحظه بدون اون بچه می میرند.
اون موقع اولش کمی دلم گرفت اما زودی به این فکر کردم که این بیچاره ها فقط میخوان ثانیه ایی غم رو از من دور کنند.
عزیزم، مهرا جان، مثبت فکر کن حتی در بدترین شرایط.
فقط خودت میتونی به خودت کمک کنی.
عزیزم اول قوی شو و امیدوار و بعد به دخترت فکر کن. تا قوی نشی چطور میتونی از دخترت مواظبت کنی؟؟؟
درکت میکنم عزیزم اتفاقی ک برا بچه من افتاد شد برا همه درس تو باردازیشون ۲۴ ساعت دکتر بودن و علنا میگفتن میخایم مث تو نشیم و جلوی من یکارایی با بچه هاشون میکنن اونایی ک همسن بچه من بودن ک جیگر سنگ هم اتیش میگیره چه برسه به من وقتی نوها هاشون میان نمیگن یکم مراعات کنیم اینا دل شکستن بدتر میکنن همش فیلم میفرستن ک ببین بچمون چی و چی برا شوهرم ۲ سال و ۳ ماه هسن دارم میکشم خیلی خوب میفهمتت
