2777
2789
عنوان

نی نی های متولد فروردین 92

| مشاهده متن کامل بحث + 89301 بازدید | 4103 پست
الى مهربونم خیلى لطف دارى عزیزم. زهرا جون خیلى برات خوشحالم. به قول یکى از دوستام خدا سعادت داشتن دخترو به هر کسى نمیده. تو که براى بار دوم این سعادت رو دارى. امیدوارم از لحظه لحظه اش لذت ببرى. کیاشا هم خیلى شیطون شده. هنوز باید جایى رو بگیره و راه بره. ولى همین جورى هم همه جا میره و به همه جا سرکشى میکنه. از آشپزخونه و کابینت ها تا اتاقها. عاشق سیم و پریز برقه. از ترسش اکثر پریزهارو پوشوندم. همچنان ٨ تا دندون داره ولى دندن آسیا و نیشش با هم داره درمیاد ٤ تایى و خیلى داره اذیت میشه. چند روزى بود اسهال و استفراغ داشت بردمش دکتر گفت آنژین شده. شربت پنى سیلین داد چون من گفتم آمپول نمیزنم. دیشب حالش خیلى بد بود. اول خوابش خیلى شدید استفراغ کرد. سریع بردیمش بیمارستان. دکتر اورژانس معاینه اش کرد و گفت باید بسترى شه بعد با دکترش تماس گرفت نظر دکترش این بود که ببریمش خونه و داروهاش رو ادامه بده. دکتر اورژانس با اصرار زیادش قانعش کرد که بستریش کنیم. ولى ما که حرفاشون رو شنیدیم گفتیم نمیخوایم بسترى بشه. دکتر اورژانس بهش برخورد و گفت رضایت بدین ببرینش ولى اگه تو خواب استفراغ کنه راه تنفسش و میبنده. ما هم رضایت دادیم و آوردیمش و خداروشکر تا صبح خوب بود. واقعاً نمیفهمم چرا یه دکترى الکى اصرار به بسترى میکنه وقتى متخصص خودش که میدونه مشکلش چیه میگه ببرین خونه. به نظرم اصلاً این رفتار وجدانى نیست. هرچى هم میگفتیم مشکوک به چیه که باید بسترى بشه میگفت الان هیچى نمیشه گفت. باید آزمایشات کامل روش انجام بشه. منم دیدم بچه رو براى یه استفراغ وقتى حتا تب هم نداره بیخودى براى چى کلى آزمایش و دارو و اینا بهش بدیم. تجربه بدى بود به هرحال :((( دعا کنید زود خوب شه. من بیچاره بعد عمرى برنامه ریزى کرده بودم آخر این هفته بریم مشهد. بلیط و هتل و همه چى هم گرفتیم. از شانس بلیطمون هم چارتره و قابل پس دادن نیست. :((((
مادر شدن زیباترین حس دنیاست

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



منم نمیزارم کارام انباشته بشه ولی هر خونه ی یه وقت های بهم میریزه الان همه ی کارام رو کردم فقط مونده خونه رو جارو کنم که اونم کیسه ی جارو برقی رو شستم باید خشک بشه بعد. ولی منم با غذا پختن مشکل دارم ولی جدیدا همون موقع خواب فکر نهار رو میکنم تا صبحش گیر نکنم ولی من چون شاغل نیستم غذای مونده کم پیش میاد که داشته باشیم .الان هم همسرم وهم ژیار خواب هستن بعد از خواب میریم بیرون بعداز هوا خوری من میرم خونه ی مامانم همسرم با همکاراش میره کوهنوردی یا پیاده روی
مارین جون منم اول فکر کردم ژیار داره 5 دندون در میاره ولی دیروز شمارش کردم داره6تا باهم بیرون میاد دوتا نیش بالا دوتا نیش پایین دوتا اسیای پایین. عزیزم نگران نشو اخه ژیارم اول استفراق واسهال داشت ولی دیگه کم کم خوب شدحتی خوابش هم بد شد یه بار تو خواب استفراق شدید داشت ولی الان خوب خوب شده کاش اصلا نمیبردی دکتر میدونم آدم طاقت نمیاه ولی من بیشتر اوقات که ژیار حالش بد میشه بااصرار همسرم نمیبرمش دکتر میگن اینطوری بدنش مقاوم تر میشه کمتر مریض میشه .اشالله زودی کیاشا جونمون خوب میشه از طرف من بوسش کن
سلام به همه مرسی از لطفتون !زهرا جون منم دلم براتون تنگ شده عزیزم این روزا حسابی مواظب خودت باش :) الهام جون منم نمی تونم عکسا رو باز کنم اگه شما راهی بلدید که بشه عکس گذاشت به منم یاد بدید لطفا !!! من از اون سایت 8pic گذاشتم نشده انگار قبلنا این پایین یه گزینه اپلود عکس داشت که الان دیگه نیست نمیدونم شایدم من نمی بینم پس یادم بدید مرسی
راجب تولد بگم من روز تولد واقعی لنا با باباش بردیمش پارک کلی تاب بازی بعد خالش براش سه چرخه هدیه اورد یه عالمه هم با اون بازی کرد غذا هم براش ماکارونی درست کردم که خیلی دوست داره عصر و شب هم بردیمش خونه مامان بزرگش اونجا وسایل شن بازی داره کلی بازی کرد خلاصه سعی کردم یه روز خاص براش باشه همش هم بهش مگفتم که امروز روز تو وتو ملکه خونه هستی امروز تولدته که براش جا بیفته که روز تولد هر کس مال خودشه و با بقیه روزاش متفاوت !!! البته اینا تزای از من دراوردی خودمه زیاد جدى نگیرید ولی برا خودم که این روش و دوست داشتم 😉
ولی جشنی که گرفتیم ٢٨ فروردین بود وهمه مهمونا ادم بزرگ بودن که تا اومدن همه ساعت ٩:٣٠ شب بود ولنا رو خوابوندم دیگه کلی کیف کردیم فقط بعد شام و موقع کیک خوردن لنا خود به خود برا شیر خوردن بیدار شد دیگه نخوابوندمش یه نیم ساعت مراسم کیک و کادو رو حضور داشت بعد دوباره خوابید 😀 این جشنه به من و بابای لناخوش گذشت بالاخره تولد لنا باید به ما هم خوش بگذره دیگه مگه نه!
من لنا رو اتلیه نبردم راستش و بخواید زیاد به اتلیه اعتقاد ندارم به نظرم عکسایی که ادم خودش با دوربین خودش میگیره خیلی طبیعی و قشنگ تر میشه،تو عکسا محیط اطراف مشخصه بعدا که به عکسا نگاه کنی ازش احساس دریافت میکنی یعنی عکسا احساس دارن !
من و لنا و باباش سه تایی سرما خوردیم و هفته ی سختی رو گذروندیم لنا الان خوب شده البته ،شکر خدا راستی لنا الان ٦تا دندون داره راه نمی تونه بره باید لبه هارو بگره راه بره ..فوق العاده شیطون شده قد و وزنش هم ١١کیلو و٧٧ سانت بود راستی یه چیز دیگه لنا عاشق بستنی وانیلیه و منم تقریبا یه روز در میون بهش میدم نمی دونم اشکال نداره!!! ترسیدم از دکترش بپرسم دعوا کنه
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز