2777
2789

عزیزم چیزی ک مهمه اینه همسرت همه جوره پشتته و حق رو ب تو میده گور بابای بقیه اگه همسرت ب مادرش حق میداد زندگیت جهنم میشد ولی حالا ک مادرش نتونسته ذره ای تو پسرش نفوذ کنه خداروشکر کن و حرفاش رو دایورت کن رو جرز دیوار ، واقعا متاسف شدم ک ب اسم دین چ کارایی میکنن خدا هدایتش کنه

لطفا برای سلامتی امام زمان و  و حاجت روایی خودتون صلوات 🌹    💜دست خدا میسپارمت دخترکم💜

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



انشاالله به حق ایه ایه های قران که توسینه ی حضرت محمد نازل شده هر چی سر عروسا ی بی زبونی ک باید از پدرشوهر مادرشوهر یا خاهر شوهر حرف بی مربوط بشنویمو همش تهدید ب طلاقمون میکنن  سردخترشون بیاد که بفهمن ب زندگی مردم نباید کار داشته باشن خدا انشاالله جوابشونو بده سرشون بیاد شمام الهی آمینشو بلند بگین

الهی آمین🙏🙏🙏

آره همون طور که الناز جون میگه حرفهای با کنایه و نیش بحثش جداست اصلا اونها زخم زبونه که خدا نکنه کسی ...

ببین من روز عروسیم تو آرایشگاه بودم خواهر شوهرم و دخترانش هم اومدن اونجا که بعد از من کاره اونا رو انجام بده . من یواش به خواهر شوهرم گفتم آبجی گرسنه ام . گفت باشه عزیزم الان زنگ میزنم برات خواراکی میارن . شوهرم رفته بود کیک و رانی گرفته بود . منم نشستم خوردم دوباره دیدم بازم گرسنه ام ولی مادر شوهرم برام غذا نیورد چون خودش یه جایه دیگه رفته بود آرایشگاه . مامانم زنگ زد به خواهر شوهرم گفت دخترم ناهار خورده گفت نه ببینم اگه گرسنه هست بگم براش غذا بیارن خیلی بهم بر خورد . خوب شما غذا رو وردار بیار بزار پیشه عروس ببین میخوره یا نه یه من گفت گرسنه هستی . گفتم نه خیلی ممنون . یه ساعت بعدش دختر بزرگه ی خواهر شوهرم به مامانش گفت که مامان من عروس شدم برام ناهار جوجه و کوبیده بیار منم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم خوشگله زن دایی گفت خانم گفتم ناهار برای عروس مامانه پسر میاره نه مامانه دختر . دیگه هیچی نگفتن . بعدشم که نشستم تو ماشین به شوهرم گفتم معدم خیلی درد می‌کنه گفت چرا گفتم گرسنه ام گفت من که گفتم اگه گرسنه هستی برات غذا بیارم . منم گفتم عزیزم یه پرس غذا بیاری بدی به آبجی بگی اینو حتما بده خانمم بخوره فرق داره با اینکه بگی اگه گرسنه هستی برات غذا بیارم . خیلی بهم بر خورد بهشون هم گفتم

... اواخر شهریور بود که بعد از کدورتهای فراوون و رفتن زیر بار قرض تا خرخره، بالاخره اسباب کشی کردیم ...

طلی  عزیز واقعا حیف شما

خیلی ناراحت شدم 

ولی بالاخره خداروشکر که سرانجام خوبی داشتی

من دقیقا شرایط خونوادگیم و از دوران نامزدی تا بعد از ازدواجم خیلیی شبیه اتفاقایی  برات افتاد بود ،دوران نامزدی،عقد و خرید و تالار و فیلم برداری ولیییی خوبی شما اینه که شوهرت مامانی نبود .

من الان که هشت ماهه بارداری هنوزم فیلم عروسیشو ندیدم

فامیل شوهرم تو مراسم حنابندان که ما توی تالار گرفتیم اومدن شاباش دادن و بعد سریع کیسه اوردن جمع کنن درحالی که صحبت شدبود این کار نشه. بماند که شب عروسی برادر همسرم خودشو زد به مریضی تا کسی دنبال ماشین عروس میان و خونمون کسی بعد از تالار نیاد که یه ناراحتی شرسد اونجا پیش اوردن

مادرشوهرم که اون جور از نوشته ها تو ن خوندم بالاتر شبیه مادرشوهرشماس و از رو لجبازی و حسادت و البته خسیسی چ6ا که نکرد


طلی  عزیز واقعا حیف شما خیلی ناراحت شدم  ولی بالاخره خداروشکر که سرانجام خوبی داشتی من ...

چکارا  که نکرد همش سعی میکرد میکنه همسر و خونوادمو بهم بزنه و بالاخره موفق شد و زهرشو  ریخت باعث شد همسرم با مادرم دعوا کنن و مادرم  رو از خونه بیرون کرد

منم ساکت نماندم با مادرش دعوا کردم،دیگه نه خونه مادرش نه خواهر و برادرش و نه فامیلشان نرفتم ،چون دعوا خورد به شب عید،

تازگیا هم مادرش رفت بیمارستان نه ز زدم نه بیمارستان و نه خونه ملاقاتش نرفتم و تلفن هم نزدم ولی پدرش چشمشو  جراحی  رد رفتم خونشون

چکارا  که نکرد همش سعی میکرد میکنه همسر و خونوادمو بهم بزنه و بالاخره موفق شد و زهرشو  ریخ ...

الانم چون هیچکدوم با طرف مقابل حرف نمیزنیم  موندم الان که میخوام برا بچه ام سیسمونی و تخت و کمد که سفارش داده مادرم بیارم خونه و جا ندارم و میخوام لحاف و تشک جهیزیه ام رو ببرم خونه مادرم ،همسرم نمیبره میگه باید ببریم خونه مادر من و من موندم چکار کنم

[QUOTE=16001750]... همه جای دنیا ادم بخیل و حسود پیدا میشه. اما من اعتقاد دارم تو ایران تعدادشون بیشتره. همینطور که ...[/QUOT

مادرشوهر منم یه روانی ای جانماز آب کشی هست مثل مادرشوهر شما.

والا خوب باهاش بلند شدی رفتی کلاس قرآن.

روانی یه بار منو برد دفتر آقای مکارم به یه نفر که به سوالات پاسخ میداد می گفت بگو چه گناهی کردم تا کفاره اش رو بدم.

منم فقط گریه می کردم


چند وقت پیش مادر شوهرم یه لباس بچه گونه که خواهر شوهرم برام سوغات اورده بود بهم داد و گفت حالا اگه د ...

من جواب این حرفو با یه لبخند میدم میگم ایشالا خیلی ممنون همین! اصلا دلم نمیخواد هی اره بدم و تیشه بگیرم با هیچ‌کس با یه لبخند از اکثر حرفای خیلی خیلی بدتر ازین میگذرم از نتیجه هم راضیم

سلام دوستان من سني ندارم و فقط ميترسم از چيزاي پيش اومده من ٢٠ سالمه الان ٢ ساله عقدم ولي مادر شوهرم ادم خشك و سردي منم قبلن زياد باش خوب نبودم يكم حرف و نقل شد كه چرا بم محل نميدين بعد يكم از همين موارده برا فاميل شوهرم البته يكيشون كه هم سنمه گفتم اونم ١٠٠ برابر كرد و بع مادر شوهرم كن حالا ١ ماهه از اون ماجرا ميگزره ولي منم معذرت خواهي كردم چيز بديم نگفتم ولي اونا بزرگش كردن مداوم بهم استرس ميدن چي كار كنم ؟ 

... اواخر شهریور بود که بعد از کدورتهای فراوون و رفتن زیر بار قرض تا خرخره، بالاخره اسباب کشی کردیم ...

عزیزم همیشه سکوت خوب نیست شاید اگ از همون اول از حقت دفاع میکردی این همه سختی نمیکشیدی ولی خدا پاداش سکوت و صبرتو بهت داد 

مادر شوهر من خیلی تو همه چیز دخالت میکنه مخصوصا درمورد دخترم یه بار یه جوری سوسه اومد که شوهرم بچمو زد دخترم کلاس اول بود شوهرم گفت مشقاتو بنویس گفت بعدا مینویسم مادرشوهرم گفت واااای مامان جان این بزرگ شه تو چجوری حریفش میشی از الان جوابتو میده شوهرمم دختر بیچارمو زد منم موندم چی بگم نمیدونم چیکار کنم از دستش

2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792