سلام
شنبه رفتم سرکار تا ساعت ۳ برگشتم خونه یه کم استراحت کردیم
غروب وسایل جم کردیم اسنپ گرفتیم رفتیم خونه پدر همسرم، یکشنبه مجبور بودم برم سرکار و پسرا باید خونه پدر همسرم میموندن واسه همین تصمیم گرفتیم شب همونجا بخوابیم
دو تا خواهر همسرم و بچه هاشون هم اونجا بودن شب بچه ها به بهونه همدیگه خوابشون نمی برد و تا حدود ۲ بیدار بودن
صبح ۶ و نیم بیدار شدم رفتم سرکار ، دو ساعتی کار داشتم، تموم که شد برگشتم. وقتی رسیدم همه حاضر شده بودن بریم پیاده روی اربعین، منم همراهیشون کردم
حدود ظهر برگشتیم خونه و نهار همونجا خوردیم
بعد نهار اسنپ گرفتیم اومدم خونه خودمون ، یه ساعتی خوابیدیم و بعدش پن کیک و شام درست کردم رفتیم خونه خواهرم که روز قبلش اسباب کشی کرده بودن
همه ی کاراش رو انجام داده بود . دو ساعتی نشستیم و صحبت کردیم بعد ما رو رسوند خونمون
علی همش بیحال بود شب هم تب کرد سردرد هم داشت دارو دادم و تا صبح چند باری چکش کردم و دوباره دارو دادم
امروز صبح هم رفتم سرکار
شهر اومدم خونه با فایزه نهار خوردیم و بعدش با پسرا دو سه ساعتی خوابیدیم (همه مون کمبود خواب داشتیم).
بیدار شدم خونه رو مرتب کردم، یکم کردکوی ی کردم، جاهایی که کثیف بود نپتون کشیدم
کیف علی رو شستم
لباسشویی روشن شد و لباس پهن شد
چایی دم کردم خوردم
حاضر شدیم با پسرا رفتیم فیله و قارچ سوخاری خریدیم( علی نهار میلش به غذا نبود نخورد، خداروشکر یکم شام خورد)
برگشتیم خونه
سرویس رو با اب شستم
دوش گرفتم
اندازه یه هفته لباس خشک شده تا نشده داشتیم همه رو تا زدم گذاشتم کشو
اتویی ها جدا شدن ولی دیگه نتونستم اتو بزنم
یکم کنار علی جون دراز کشیدم بغلش کردم آروم بشه هنوز سردرد داره، نمیدونم گرما زده شده یا بخاطر سرماخوردگیه، امیدوارم زود خوب بشه
کرم پاکسازی م رو زدم
دارو علی رو دادم
امشب زودتر بخوابیم انشالله