موضوع انشا :تعطیلات خود را چگونه گذراندین
۲۹اسفند : در کمال ناباوری صاحبخونه محترمه یهویی رفتن مسافرت و خونه رو به ما سپردن قرار شد زودی برگردن که ماهم بریم ددر دودور....از صبح آبگرمکن عزیز بازی دراورد و روشن نشد تا یه ربع مونده به ۱۹ هول هولی رفتیم حموم و با حوله نشستیم سر میز( الان حسرت میخورم چرا ما عکس ننداختیم بعده ها به سر و شکلمون بخندیم)دم دمای تحویل سال موقع دعا کردن چشامو بستم بی هوا یاد @پاییز75   و سمیرا افتادم ازته دل برای هردوتون دعا کردم به خودم اومدم دیدم به پهنای صورت اشک ریختم و سال تحویل شده و بینصیب شدم از دعا کردن برای خودمون (ولی شک ندارم یه سریا اون لحظه واسه منم دعا کردن ) زودی لباسامونو پوشیدیم رفتیم خونه خانواده همسر
۱فروردین : عید دیدنی خونه مامانم و یه دور دور ریز به همراه خرید (بقیه ی عید دیدنیا موند واسه بعداز تعطیلات)
۳ فروردین : رفتیم سینما سانس آخر شب ،شادروانو دیدیم
۴فروردین : مامان رفت شهرستان من تنها ترشدم ..با همسر رفتیم شهربازی جاتون خالی قندیل بستیم..چندتا بازی ای که قبلا تجربه شو نداشتیم امتحان کردیم -راستی سینما ۷بعدی بلاخره رفتم (از کی تو ذهنم بود !!ولی از فیلمش راضی نبودم)
۶فروردین :بلاخره رفتیم پارک چمران کرج که تو tvنشون میده فرش گل داره از بوی سنبل هاش مست شدم و ازدیدن لاله هاش دیوونه +باغ پرندگان و شهربازی و یه پیاده روی طولانی و خرید کتاب جنایت و مکافات
۷فروردین: باز رفتیم سینما موقعیت مهدی رو دیدیم
۸ ام رفتیم سراغ امواتمون در بهشت زهرا (بعداز سال ها رفتم قطعه هنرمندان ...دیدم یا خدا چقد پر شده )
همچنان صاحب خونه نیومده .....
۹ ام :میزبان خانواده همسر بودم (با اینکه خونه تمیز بود بازم من استرس کثیفی های پنهانو گرفتم و شروع کردم به تمیز کردن (بماند که همسرم چقد غر زد که خونه تمیزه بخدا سخت نگیر ولی اون لحظه من نمیشنیدم )غذامبه موقع شد کلی فرصت داشتم تو جمع بشینم به گپ زدن _بعد از رفتنشون بیهوش شدم
۱۰ ام : دلم نمیخواست ریخت و پاشارو جمع کنم زودی چمدونو بستم که بریم مسافرت ،خونه رو به مامانم بسپاریم ولیییییییی ماشینمون خراب شد تا روز ۱۲ ام هر جایی رو که فکر کنین بردیم تا تعمیر بشه که یا تعطیل بودن یا سرشون شلوغ بوده سفارش جدید قبول نمیکردن من خیلی زود بیخیال مسافرت شدم ولی همسرهمچنان تلاش میکرد که رفتنمون حتمی بشه
سیزده به در در پشت بام سپری شد بینهایت خوش گذشت بهمون
تو این روزا مطالعه ی خودم تعطیل بود ولی همسر ادامه داد بلند بلند میخوند و من مشغول بازی کردن میشدم وسطش درمورد داستان سوال میپرسید اگه اشتباه جواب میدادم جریمه ام میکرد
همه ی قسمتای جوکرو دیدیم
بلاخره میان ستاره ای رو تا اخرش دیدم (چندبار تا نصفه پیش میرفتم)
روتین خونه سرجاش بود\کلی لباس شسته شد و اتو شد /دیروزم همسرمو گرفتم به کارکردن وضعیت خونه رو رسوندم به وضعیت قبل از سال تحویل
از یه خونه ی تمیز بهتون سلام میکنم
و در آخر صاحب خونه هنوز نیومده
روز و روزگارتون خوش