سلام شبتون بخیر
امروز صبح روز آخر مدرسه علی جون بود(تا آخر هفته بود ولی دیگه بچه ها نمیان و تعطیل کردیم)
صبح زود وسایل علی رو حاضر کردم رفت مدرسه
برای خودم و همسرم سالاد درست کرده بودم،گذاشتم ببریم سرکار.
حاضر شدم فایزه اومد و رفتم سرکار
یه مبحث جدید رو باید پیگیری میکردم که نیاز داشت محاسبات ریاضی سنگین انجام بدم، انحراف معیار و واریانس و لگاریتم 🤐🤐. بالاخره یجا تو زندگیم اینا به دردم خورد😅😅.
برگشتم خونه، نهار خوردیم،گشنه م بود زیاد خوردم و بعدش اذیت شدم.
یکم با پسر کوچولوها خوابیدیم، بیدار شدم خونه رو مرتب کردم. شام کشک بادمجون گذاشتم
دو سری لباسشویی روشن کردم سری دوم هنوز تموم نشده
نماز خوندم
دوش گرفتم
نون بسته بندی کردم رفت فریزر
برای فردا سالاد درست کردم
شام خوردیم، ادامه کشک بادمجون رو ظرف کردم همسرم ببره فردا برای صبحانه بخورند.
یه مبلغی رو برای پس انداز بود کارت به کارت کردم انشالله تبدیل به طلا بشه
با مامانم تلفنی حرف زدم
با مسئول کانون مسجد صحبت کردم و قرار شد برای سایتشون آخر هفته یه صبح یا عصر بیاد خونمون تا جمع بندی کنم و براش انجامش بدم.
چهارشنبه عصر جلسه اولیا مربیان هست
باید پسرا برن آرایشگاه
باید بریم خرید گوشت
باید نوبت دکتر برای چکاپ همسرم بگیرم
باید یه مبحث مالی رو با همسرم مشورت کنم و جمع بندی کنم. حقوق فایزه رو حساب کنم و قسطش رو کم کنم.
یکم خرید داریم باید لیست کنم و انجامش بدیم